📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
#بی_پر_پروانه_شو #قسمت28 چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟ لبخندی دوستانه به روش زدم .... -حقیقتش من ی
سامان از ماشین پیاده شدم و نگاهی به در کردم که در حال بسته شدن بود ...نگاهی به کف ما شین کردم ... سر راه از بس تخمه شیکونده بودم زیر پام پر بود از آت و آشغالای پوست تخمه بود ... بیخیال تمیز کردنش شدم و درو بستم .... راه افتادم سمت خونه ماشین بابا و سایه ایناهم پارک بود تو حیاط پس اونام امروز هستن وارد خونه شدم و اسپورتامو در آوردم ....با وارد شدنم نگاه همشون چرخید سمتم ...حسین شوهر سایه با دیدنم بلند شد -به به ...سلام آقا سامان .... احوال شما آقا سایتون سنگین شده دیگه قابل نمیدونید... لبخندی بهش زدم و باهاش دست دادم پسر خوبی بود هفت سالی میشد تو شرکت بابا کار میکرد... خانواده خیلی خوبی داشت به قول بابا پولدار نبودن ولی آدم حسابی بودن ...حسین از اون دسته آدمایی بود که سر سفره پدرو مادرش نون خورده بود....دوسال قبل ازدواجش با سایه متوجه علاقش به دختر ریسش شده بودم...خوشم میومد ازش باحجب و حیا بود ...عاقل بود ... میفهمید فرقا رو برای پول پا جلو نذاشت صبر کرد تا ببینه سایه زن زندگیش میتونه باشه یا نه ... دوساله پیش که سایه برای ارشد میخوند و بابا ازش خواسته بود کمکش کنه عاشقش شده بود .... سایه اون موقع ها دور بود از الانش ....فرق داشت با این سایه ای که الان محرم و نامحر م حالیشه ... الان حلال و حروم حالیشه .... الان بلده زندگی کنه نه خوشی ....سایه الان سایه ای که حسین میخواست همون بار اول که خاستگاری کرد سایه بله رو گفت .... من بله دادم بابا بله داد .... با پریدن حجم سنگین و گردو قلمبه ای تو بغلم کمی تلو تلو خوردم و عقب عقب رفتم ... سلامی دسته جمعی به جمع دادم و نگامو چرخوندم روی هدی سه ساله که راحت یه سی چهل کیلو میشد فک کنم البته با اغراق ... -سلام ..دادا... سرمو بردم نزدیک و محکم لبامو به گونه تپل و برجستش چسبوندم ...قیافش شبیه حس ین بود خوشگل بود ....با هر بار نگاه کردن به این بچه هزار بار خدا رو شکر میکردم که دماغشو از سایه به ارث نبرده وگرنه یه دغدغه جدید به دغدغه هام اضافه میشد به عنوا ن ترشیدگی این بچه .... مامان اومد نزدیم -سلام شاه پسرم .... شام که نخوردی مامان جان معلوم بود اونام هنوز نخوردن .... سری به نشانه نه تکون دادم و خودمو پرت کردم روی مبل ... -چطوری تو پانداکوچولو با ذوق خندید -میسی دادا ...خوبم ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانالها شوید 🔴🔴 در اینجا هم 👇 همراه با راهنمایی‌های مشاورین مجرب ، پولدار شوید👇 🌲 @Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا 🌲 @Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام ❣ با مدیریت