#بی_پر_پروانه_شو
#قسمت91
همه تنم لرزید از حرفی که شنیدم و فقط تو اون لحظه آرزو کردم کاش الان نفسم بره و
بر نگرده ...
-فرشید...
خواستم تکون بخورم که نشد ... اشک گوله شدو از کنار چشمام ریخت پایین ...نگاه پر التماسم سر خورد روی پسر هم سن و سال خودم که وارد اتاق شد...
-بله آقا
-سرنگ و بیار ...
خواستم هق بزنم بازم نشد ... صدام انگار تو گلوم غده شدو داشت خفم میکرد ...
اومد نزدیک تر
-هرچند با همون تزریق اول مبتلا شدی ولی کار از محکم کاری عیب نمیکنه میخوام اون
قد خون آلوده بریزم تو تنت که تا عمر داری حالت از خودت بهم بخوره ...
جیغ زدم از دیدن سرنگی که تو دستای فرشید بود ... قدرت به جونم برگشت و دست و
پا زدم ... دستامو گرفت وسوزن و فرو کرد تو تنم ... من مردم ....
مردنم بهتر بود از زنده بودنم .... من شکستم ... من نابود شدم ... من ندیدم خدایی که
میگه ار رگ گردنم بهم نزدیک تره ... پس کجاست اون خدا .... کجاست که جاش بد خال
یه تو زندگیم ....
از تقلای زیاد سست شد تنم و فقط ناله کردم
"خدا دیگه قهرم باهات"
سامان
سردرد داشت امونمو میبرید .... دلم شور حالشو میزد .... ناله هاش طبیعی نبود ...دل می
سوزند ...
احساس بدم عین کنه چسبیده بود به تنم و داشت میمکید خونمو ... دستی نشست روی
شونم ... سرمو چرخوندم فرزام بود ....
منتظر نگاهش کردم
-پاشو برو ... رو گوشیت شنود وصله میتونیم تماس گرفتن ردشونو بزنیم خیالت راحت با
شه ...
عصبی بود کمی لحنم
-خیالم راحت نیست ... پناه لحنش عادی نبود ... اون آدم عادی نیست اصلا ....
دستشو به نشانه سکوت آورد بالا ...
-میفهمم چی میگی ...ولی مگه کاری از دستمون بر میاد...
کلافه بلند شدمو از در زدم بیرون ... باید خودم دست به کار میشدم نمیتونستم همینجوری دست رو دست بزارم ... شاید عقلم میگفت صبر کن ولی دلم با پشت دست میکوبید در دهن عقلم و میگفت خفه شو
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️
¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸
@zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی )
@charkhfalak500 قرانومفاتیح )صلواتی )
@charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی )
@zekrabab نهجالبلاغه برادرقران )صلواتی )
🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞
✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانالها شوید
🔴🔴 در اینجا هم 👇 همراه با راهنماییهای مشاورین مجرب ، پولدار شوید👇
🌲
@Be_win مسیرسبز ☞☜ ایــتا
🌲
@Be_win_3 مسیرسبز ☞☜ تلگرام
❣ با مدیریت
#ذکراباد