🔴راننده تاکسی و دختر جوان در قبرستان
دختری سوار تاكسي شد و کنار يك جوان مومن و زيبا نشست او به جوان نظر داشت ولی جوان مومن از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاكسي که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: این جوان شبها درقبرستانی مشغول عبادت است..تو امشب با لباس فرشته ها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام... دختر جوان رفت و نصفه شب که جوان مشغول دعا بود به پیش او رفت و درخواست خود را در لباس فرشته گفت... جوان با هزار زور قبول کرد.. وقتی بعد ساعتها دختر ماسک خود را برداشت و گفت: من همون دختر توی تاكسيم....!!!! جوان هم ماسک خود را برداشت و گفت: منم راننده تاكسيم..!!!
هرچه کنی به خودکنی
🔸 کانال #زندگی_پس_از_زندگانی@zendegi_pas_az_zendegani
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتشارپستثوابجاریهدرپیدارد🌹