🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
💞🍃💞🍃💞🍃💞 #سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ #قسمت8 پرتگاه عمیق ... نیک مسیر راه را از روی تپه‌ها و گاه از
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 نیک به من اشاره کرده و گفت: نگاه کن! به بالای دره نگاه کردم، هیکل بزرگ و سیاهی که قهقه زنان شادی می‌کرد، بر بالای دره ایستاده بود. نیک گفت: این هیکل، گناه آن شخص است که در حال سقوط بود و به واسطه قدرتی که داشت، توانست بر عمل نیک آن مرد چیره گردد و در نتیجه او را به ته دره پرتاب کند. آنگاه نیک دستش را بر شانه‌ام نهاد و گفت: این است عاقبت پیروی از هوای نفس. (غررالحکم/ ص797 و الحدیث/ ج3 ص385) فریاد عذاب جهنم با شنیدن این سخن، ترس از گناهانم و اینکه شاید گناه نیز لحظه‌ای بر من چیره گردد، وجودم را فرا گرفت. پس از طی یک راه طولانی، سرانجام به انتهای دره رسیدیم. آن مرد را نقش بر زمین دیدم که بیچاره همدم و همراه او یعنی نیک، چندان لاغر و ضعیف بود، که هرچه تلاش می‌کرد او را بر دوش خود بکشد، نمی‌توانست. از نیک خواستم به او کمک کند. اما نیک، عذر خواست و گفت: من فقط مأمورم تو را همراهی کنم. گناه هر کس نیز در کمین خود اوست. (سوره فاطر آیه 18) گفتم: اما ما انسان‌ها در دنیا به کمک هم می‌شتافتیم! نیک گفت: در این عالم، هر کس، خود جوابگوی اعمالش است. اگر هم لیاقت شفاعت داشته باشد، من شفیع نیستم. فقط دعا کن از دوستداران اهل بیت (ع) باشد، شاید که شفاعت آنان نصیبش شود. با افسوس سرم را تکان دادم و دعا کردم که این چنین باشد. شاید به حساب دنیا، ساعت‌ها در اعماق دره راه پیمودیم، تا به مسیری رسیدیم که به سمت بالا ختم می‌شد. در این لحظه نیک رو به من کرد و گفت: دوست من! خود را برای بالا رفتن از این دره هولناک، آماده کن! نگاهی به بالا افکندم، هر چقدر چشم افکندم نتوانستم حدس بزنم چقدر به انتهای مسیر باقی است. از اینکه مجبور بودم این راه طولانی را همچنان بپیمایم، افسرده بودم. اما برای رسیدن به وادی السلام، چاره‌ای جز آن نبود. سرانجام با سختی و مشکلات فراوان، به بالای دره رسیدیم. آرزو کردم که دیگر هیچگاه چنین موانعی بر سر راهمان پدیدار نگردد. پس از لحظه‌ای استراحت، راهمان را به سمت وادی السلام ادامه دادیم. ادامه دارد.. 💞 @zendegiasheghane_ma