#ازجهنم_تابهشت
#قسمت81
به روایت حانیه............ سرشو بالا گرفته بود ، به زور تونستم چشماشو ببینم چشماشو بسته بود ، سرخ شده بود و داشت میلرزید و زیر لب هم چیزی زمزمه میکرد ، نمیدونم چرا ، ولی دوست نداشتم منو تو این وضع ببینه. هرچند فکر کنم هنوز صورتمو ندیده بود چون سرم پایین بود و موهامم ریخته بود تو صورتم چشمای اونم بسته . به فکرم زد که سریع بلند شم و فرار کنم ، اما ترسیدم ، ترسیدم دوباره گیراونا بیوفتم ، تنها صدایی که شنیدم ، صدای یکی از اون پسرا بود که گفت _ اوه ساسی یارو از این بچه بسیجیاس، بدو بریم.
و بعد سکوت...... چند دقیه گذشته بود و من فقط از سرجام بلندشده بودم و نشسته بودم رو زمین. که یه دفعه با صداش به خودم اومدم. پشتش به من بود_ شما هیچی ندارید......
دوباره گریم شدت گرفت، لرزش صداش و بی قراری هاش به خاطر وضعیت من بود ، ای خداااا، من چیکار کردم.
_ یعنی چی؟
امیرحسین _ خب چیزی ندارید..... که..... که.... خب روسری چیزی....... وای خدا من چقدر خنگم .
_ داشتم ولی ولی...... تو کوچه افتاده فکر کنم.
بدون هیچ حرفی، رفت داخل کوچه ، با رفتنش دوباره ترسم برگشت ، نمیدونم چرا ولی وجودش برام سرشار از امنیت و آرامش بود.
بعد از یکی دو دقیقه برگشت ، بدون این که نگاهی سمتم بندازه شالم رو گرفت طرفم ، زیر لب ممنونی گفتم و شال رو ازش گرفتم ، یکم اون طرف تر کیریپسم رو برداشتم و بعد از بستن موهام ، شالمو سرم کردم و موهام رو کاملا دادم داخل. بدون هیچ حرفی وایسادم سرجام. بعد از چند دقیقه برگشت طرفم یه لحظه سرشو اورد بالا و کاملا تعجباز معلوم بود ، نمیدونم چرا ولی علاوه بر تعجب یه غم خاصی تو چشماش بود
امیرحسین _ سوارشین لطفا
_ کجا؟
امیرحسین _ درست نیست...... یه دختر تنها......این موقع شب......میرسونمتون.
با این وجود که اونم غریبه بود ، ولی بهش اعتماد داشتم ، یه حس عجیبی دلم رو قرص میکرد ، بی حرف سمت ماشین رفتم و نشستم عقب.
امیرحسین _ خونتون کجاست؟
ادرس رو بهش دادم و اونم بی هیچ حرفی حرکت کرد.
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
✍ متاسفانه انگار بخشی از رمان پرش داره ظاهرا حانیه قصه از محل بسیج و مسجد به سمت منزلش در حرکت بوده که مورد تعرض یه عده اوباش قرار میگیره ...
قلم ایشون یکم ناپخته و خام هست ولی بدلیل روایت تحول یک دختر و انسش با حجاب قرار دادیم از نظر من این رمان خیلی جای کار داره و ناپخته نوشته شده
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══