زندگی با آیه‌ها
اسمم مهشاده. یکی از سالهای دبیرستان قرآنی را دیدم که اسم انتشاراتش همنام خودم بود. این همنامی برایم
بسم الله من، قرآن مانوسی نداشتم که همیشه وقتی دلم می‌گیرد آن را بخوانم. هر دوره‌ی سختی که داشته‌ام، قرآن مانوس خودش را می‌آورد. سال‌های دبیرستان و افسردگی‌های دوران بلوغ، قرآنی را داشتم که معلم دینی‌مان، هدیه‌ی اعتکاف آن سال به من داد. شب‌های قدرِ آن‌سال‌ها، قرآن را به سینه‌ام می‌چسباندم و خدا خدا می‌کردم. سال‌های اول دانشگاه که ماجرای ازدواج‌مان پیش آمد، «او»، برای میلاد حضرت معصومه (س) یک قرآن برایم هدیه آورد و همه‌ی سختی‌های آن دوران سخت و شیرین را با قرآن می‌گذراندم. هر وقت دلم می‌گرفت و هر وقت خسته می‌شدم و هر وقت اندوه زندگی روزگار را به من سخت می‌کرد قرآن را برمی‌داشتم ‌و اشک‌هام‌ را لای صفحه‌های قرآن به امانت می‌گذاشتم. سختی‌های خانه‌داری و‌ مدیریت‌کردن خانه‌داری، کار و‌درس‌خواندن را با قرآنی که محدثه برای خانه‌نویی‌مان هدیه آورد، می‌گذراندم و‌ راحت می‌کردم.حالا، چند روزی هست که دکترم گفته شاید برای همیشه بچه‌دار نشوم. چند روزی هست که منتظرم قرآنی برای این روزهای سخت، به دستم برسد. ‌‌🌙 برای پیوستن به کانال مسطورا، اینجا کلیک کنید.