پاسخ پرسش 6:
آقای محمد زمانی قلعه:
پس از اینکه مدتی از بهبود جسمی من گذشت.
مدتی هم طول کشید تا حال روحیم بهتر شود و از کوه گردی و عزلت به خانه آمدم.
و کم کم لباسها و سر و وضعم رسیدگی کردم و روزی ظاهرم را مرتب کرده و به ایشان مراجعه و شروع کردم به نشانی دادن از وقایع آن روز که:
یادتان هست ؟ من همان بیمار تصادفی هستم که شما فکر میکردید مرده و در آن زور چنین و چنان افکاری را در مورد من داشتید.
اما آن خانم با شنیدن نشانیهای من بلافاصله مثل کسی که به او شوک روانی وارد شده باشد ترسید و فرار کرد و... تمام !
در واقع من به بدترین وجهی امکان خواستگاری را برهم زدم.
و بعدها متوجه شدم که در حقیقت من به ایشان آسیب روحی رسانده ام چرا که با خود فکر میکرد چطور مگر ممکن است کسی با آن دقت از افکار من در آن لحظات باخبر شده باشد؟
اما به هرحال ، کاری است که شد و من فقط توبه کردم و هنوز هم از خدا طلب بخشش میکنم
این اتفاق، و برخی موارد مشابه ، برای من تجربه هایی شد که تصمیم گرفتم دیگر از دانسته های خود که از آنجا گرفته بودم استفاده نکنم.
برنامه پرطرفدار زندگی پس از زندگی
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5