... با علامه طباطبایی، همسر و برادرش (آقای الهی) رفته بودند کوفه، دو اتاق اجاره کرده بودند.... علامه به برادرش سفارش کرده بود برای مرا هم بیدار کن.... سحر که بیدار شده بودند، آقای الهی رفت دم درِ اتاق و گفت، «قارداش! دور» داداش، پاشو! می‌گفت: « با خودم فکر کردم، یعنی کسی هم پیدا می‌شود که به ما بگوید «قارداش! دور» و ما را هم بیدار کند...؟!» 📚به شیوه باران، ص۴۲ @zendegiyemahdavi