... به گریه‎های یتیمانه‎ی گدایانت اراده کن برسد، دست ما به دامانت بریده‎ایم ز شهر و به خاک‎راه زده‎ایم به این امید که باشیم در بیابانت گناه‎کاری ما خشک‎سالی آورده نمی‎رسد به نفس‎های شهر بارانت «بُطونُهم مُلِئت بِالحَرام» هم شده‎ایم که نیستیم زمان عمل مسلمانت چقدر گریه‎ی یعقوب شب‌به‌شب برسد ولی تو راه نیفتی به سوی کنعانت ز ره نیامدی و جمعه‌به‌جمعه پیر شدند تمام پیر غلامان ز داغ هجرانت بیا بهار به پا کن بهار یعنی تو بیا که گل بدهد دانه‌دانه گلدانت جوانی‌ام به پیری رسیده آقاجان فدای قلب‌رئوف و دو چشم گریانت برات کرب و بلا را بیا محبّت کن به حقّ خشکی لب‎های جدّ عطشانت اَللّهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَجَ‌وَالْعافِیَةَ‌وَالنَّصْرَ ـــــــــــــــــــ🌼🍃 ــــــــــــــــــــــ @zendegiyemahdavi