آنگاه آخوند شدم ....
#تیکه_سیُچهارم
از خاطرات کلاس هشتم خدمت شما عرض شود که ، بنده چون از کلاس شیشم تو کار سنگ و انگشتر بودم ، طبیعتاً عشق و علاقه خاصی هم به انگشتر های مختلف داشتم.
از عقیق و در نجف و یاقوت و زمرد داشته ایم تا یشم و امتیست و ابسیدین( بزنید گوگل میبینید چ جذاب و خیره کننده اند) کلاس پنجم که بودم ، مرحوم مادربزرگم یه تیکه سنگ عقیق بهم داده بود. بزرگترین اشتباهم هم این بود که رفتم و به جای اینکه بدم برام تراشش بدن ، با یه عقیق تراش خورده عوضش کردم ... حتی وقتی باباییم فهمید دعوایم کرد ... .
نگینی که گرفته بودم بزرگ بود. وجدانا هم بزرگ بود. یه نگین که تقریبا برای گردنبند استفاده میشد.
از بچگی خیلی دوست داشتم زود بزرگ بشم و مثل بزرگا رفتار کنم ( اگر چه حالا دوس دارم کوچیک میبودم و میشد بهتر تصمیم بگیریم برای زندگیم) اون نگینِ بزرگ رو بردم برام رکابِ نقره بزنن.
اون زمان یادمه نقره گرمی ۶ تومن بود😅 اون بنده خدایی که قرار بود برای من نگین رو بزنه ، باهاش رفیق شدم و بعداً فهمیدم یه جوری فامیلمونه. برام گرمی ۵هزار و پونصد حساب کرد. خودش هم نگین رو قشنگ جا زد رو رکاب. ۱۳ گرم بود نگین ، در کل با تخفیف برام حدود ۶۵ تومن آب خورد ، پول انگشتر رو هم از عیدی هام در آوردم ، فقط یادمه پنش تومن یا ده تومنشو از باباییم گرفتم.( از بچگی چیزایی که میخواستم رو بابام برام نمیخرید ، میگفت خودت پول جمع کن بخر ، کت و شلوار و یه باند و میکروفون همراه و همین انگشتر و خیلی چیزای دیگه رو خودم با جمع کردن پولام خریدم _ بچه هاتونو اینجور بار بیارید ، همش لقمه آماده نذارید دهنشون) خلاصه ماجرای کلاس هشتم این است که ، اون نگین ، بعد از چند ماه ترک بر میداره ، بعد از دو سال میشکنه ، ولی تو رکاب انگشتر سالم می ایسته. یه روز با یکی از رفقام دعوام شد ، من مشت میزدم اونم مشت میزد. رکاب انگشتر بنده ، مدلش آناناسی 🍍 بود، یعنی دورِ نگین خونه ، اصطلاحا پر از خار بود( اهل سنگ و انگشتر میدونن چی میگم😅😂) وقتی داشتم مشت میزدم، نگین از انگشتر میوفته و منم توجه بهش نمیکنم ، ینی ندیده بودم. رفیق بیچارمو همینطور با اون انگشتر میزدم😱 اونم که گرمِ دعوا بود نفهمیده بود. 😁بعد از دعوا دیدیم پیراهنش دریده شده بود.
بعد انقد من و اون خندیدیم که کلا دعوا یادمون رفت البته ، من یه مشت عذر خواهی کردم با اینکه مقصر اون بود( آقا بعضی وقتا مقصر یکی دیگه است ، ولی شما اگه عذر خواهی کنید ، دعوا تموم میشه ، در این صورت عذر خواهی کنید! رفاقت ارزشش خیلی بیشتر از این حرفاست ، یا مثلاً تو دعوا های زن و شوهری ، آقا تو کنار بیا و معذرت خواهی کن! هر چند مقصر اون باشه.
بعضی وقتا این دعوا ها منجر به اتفاقاتی میشه که یه عمر آدم رو بد بخت میکنه ... اعم از طلاق و ... یه بار داشتم تلویزیون میدیدیم ، تو شبکه مستند یه روحانی ملبس رو نشون داد که از طلاق گرفتن پشیمون بود. تو خیابون با خانمش داشته راه میرفته و یه نفر بی ادبی میکنه به این روحانی. خانمش دیگه طاقتش سر میره و طلاق میگیره. اون روحانی میگفت که اگر میدونستم بعد از طلاق چه مُهر هایی قراره بزنن رو پیشونیم و چ تهمتایی ، قطعا نمیذاشتم طلاق بگیره)...
این داستان ان شاء الله ادامه دارد ....
✍
#حبیب