#گلستان_سعدي🕯📜
ياد دارم كه شبي در كارواني
همه شب رفته بودم و سحر
در كنار بيشه اي خفته.
شوريده اي كه در آن سفر همراه
ما بود، نعره اي برآورد
و راه بيابان گرفت و يك نفس
آرام نيافت.
چون روز شد،
گفتمش: آن چه حالت بود؟
گفت: بلبلان را ديدم كه به
نالش در آمده بودند از درخت،
و كبكان از كوه، و غوكان در آب،
و بهايم از بيشه،
انديشه كردم كه مروت نباشد
همه در تسبيح و من به
غفلت خفته!
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
‹ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄‹
در زیــنــبیـــهــ با ما همراه باشیــــد🌼👇
༺༻
@zeynabieh12༺༻