🌹 قصه ی امروز 🌹 ♥️ داستان اخلاقی معرفتی کشاورزى ساعت گرانبهایش را در انبار علوفه گم کرد . هر چه جستجو کرد ، آن را نيافت . از چند کودک کمک خواست و گفت هرکس آنرا پيدا کند جايزه می‌گيرد . کودکان گشتند اما ساعت پيدا نشد . تا اینکه پسرکى به تنهايى درون انبار رفت و بعد از مدتى به همراه ساعت از انبار خارج شد . کشاورز متحير از او پرسيد چگونه موفق شدى ؟ کودک گفت: من کار زيادى نکردم ، فقط آرام روى زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صداى تيک تاک ساعت را شنيدم . به سمتش حرکت کردم و آنرا يافتم . حل مشکلات ، نیازمند یک ذهن آرام است...👌 http://eitaa.com/mahasal1399