آیت الله حق شناس (رضوان الله تعالی علیه) نقل می فرمودند: یک نفر آمد، به او گفتم که: شما برو مسجد، دارن موعظه میکنن. گفت: کار من از این چیزا گذشته. گفتم برو، دستگاه پروردگار عریضه. (آن شخص) گفت: نه خیر، کار من گذشته. آیت الله حق شناس (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: برو کفشها رو جفت کن. گفت: من عرض کردم، من دیگه مأیوسم. (و حال اینکه یأس از رحمت پروردگار از معاصی کبیره است) گفت: حالا ی کار دیگه کن. این سماورو ما آتیش کردیم، ی زغال. ی زغال، برای ابا عبد الله (سلام الله علیه) ببر. گفت: خب، این میشه. این کار میشه. یک زغال برای خاطر ابا عبد الله (سلام الله علیه) انداخت توی سماور. آیت الله حق شناس (رضوان الله تعالی علیه) می فرمودند: مدتی گذشت. من سراغ ایشون گرفتم. گفتم: آقا یادت میاد اون شخصی که پارسال اومد و این قضایا رو به او تذکر می دادید، و گفت: کار من گذشت، چه شد. گفت: در عالم رویا دیدیم او را. گفتیم: پروردگار چه کار کرد با تو؟ گفت: همون زغالی که، من برای ابا عبد الله (سلام الله علیه) انداختم، همون کار منو درست کرد. گفت: من کارم گذشته بود. وقتی که رفتم. اون آخر عمر دیگه منتجی شدم. کسی که به سراغ من آمد آقا ابا عبد الله (سلام الله علیه) بود. فرمودند: برای همون ی حبه زغالی که در سماور انداختی، ما از تو گذشتیم. نه حالا شما تصور بکنید که انسان باید از عالم تکلیف صرف نظر بکنه. اینهارو میگم که شما شوق پیدا کنید، انشا الله انشا الله توجه بکنید، پروردگار شمارو دوست داره. @zibaeihai_zendegi https://eitaa.com/joinchat/266797082Cfbb150bb47