#طنز_جبهه
😁خنده حلال😁
💎در راه درباره وضعیت آموزش نیروها حرف مے زدیم. نزدیڪے میدان امام حسین (ع) بودیم و صحبتمون گل انداخته بود.☺️ یک دفعه عماد مڪثے ڪرد و با تعجب گفت:
- اے واے ... من صبح با ماشین رفتم پادگان.🤔
زدم زیر خنده. صبح با ماشین رفته پادگان و یادش رفته بود.😁😄ناگهان داد زد:
- نگه دار ... نگه دار ...☹️
گفتم: "خب مسئله اے نیست ڪه. ماشینت توے پارڪینگ پادگانه. فردا صبح هم با هم میریم اون جا."🙂
ڪه گفت: "نه. نه. زود وایسا ... باید سریع برگردم پادگان."
با تعجب پرسیدم: "مگه چیز توے ماشین جا گذاشتے ڪه باید برے بیاری؟"
خنده اے ڪرد و گفت:
- آره. من صبح با زنم رفتم پادگان.🤦♂😁 به اون گفتم توے ماشین بمون، من الان برمے گردم.
توے پادگان ڪه رفتم، اون قدر سرم شلوغ شد ڪه اصلا یادم رفت زنم دم در منتظرمه."🤦♂🤦♂
بدجور خنده ام گرفت. زنش از صبح تا غروب توے ماشین مونده بود. وقتے وایسادم، گفت:
- نخند ... خب یادم رفت با اون رفته بودم پادگان.😁🤦♂
و یک ماشین دربست گرفت تا بره پادگان و زن و ماشینش رو بیاره.🌹
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
#گمنام
#امام_زمان