🔴 قضاوت،شغل حساس و سخت!
🔶در بين بني اسرائيل قاضي اي بود كه ميان مردم عادلانه قضاوت مي كرد.
♦️وقتي كه در بستر مرگ افتاد، به همسرش گفت:
- هنگامي كه مُردم مرا غسل بده و كفن كن و چهره ام را بپوشان و مرا بر روي تخت (تابوت) بگذار.
🔰وقتي كه مُرد، همسرش طبق وصيت او رفتار كرد. پس از چند دقيقه كه روپوش را از روي صورتش كنار زد ناگهان كرمي🐛 را ديد كه بيني او را قطعه قطعه مي كند...
⚠️از اين منظره وحشت زده شد!
⭕روپوش را به صورتش افكند، و مردم آمدند و جنازه او را بردند و دفن كردند.
همان شب در عالم خواب، شوهرش را ديد.
🔹️شوهرش به او گفت:
- آيا از ديدن كرم وحشت كردي؟
🔸️زن گفت:
- آري!
🔹️قاضي گفت:
- سوگند به خدا! آن منظره وحشتناک به خاطر جانبداري من در قضاوت راجع به برادرت بود!
⚫روزي برادرت با كسي نزاع داشت و نزد من آمد. وقتي براي قضاوت نزد من نشستند، من پيش خود گفتم: خدايا حق را با برادر زنم قرار بده!
🔆وقتي كه به نزاع آنان رسيدگي نمودم، اتفاقا حق با برادر تو بود، و من خوشحال شدم.
❎ آنچه از كرم ديدي، مكافات انديشه من بود كه چرا مايل بودم حق با برادر زنم باشد و بي طرفي را حتي در خواهش قلبي ام حفظ نكردم...
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
📒بحارالانوار، ج 14، ص 489
🔸نفس مطمئنه
http://eitaa.com/joinchat/1868431360C70b0fb3381