هدایت شده از ظهور نزدیک است
📌خلوتی با غزه دیشب غزه سر در گوشم با دلی پرغصه از شیرینی‌ها و تلخی‌های روزگارش گفت... قصه‌های پرغصه‌اش را اینگونه روایت کرد: «رژیم غاصب اسرائیل با نقض آشکار پیمان اسلو در مقابل چشم جهانیان، عملا فلسطینی‌ها را در موضع ضعف قرار داد... حقیقتا قلوه سنگ‌ها دیگر قدرت بازدارندگی نداشت و این جنگ نابرابر، شهر را فرسوده کرده بود. سالها بود که چشم به راه بودم، چشم به راه طوفان... شهر برای ادامه حیاتش به ابابیل‌هایی نیاز داشت تا خونی تازه در رگهایش جاری شود.» او دردهایش را نجوا می‌کرد و من، مسرور از قدرت طوفان، شبنمی از باران را بر چهره‌ام حس می‌کردم... باران نبود اما... اشک های غزه بود که بر صورتم جاری می‌شد و دردهایش را روایت می‌کرد؛ از مادر بارداری گفت که پس از بمباران شهر با وضع فجیعی بچه‌اش را سقط کرد... از نوزادانی که در دم جان دادند... از ضجه مادران طفل مرده... از دخترکان یتیم شده... از کمبود دارو و جیره‌بندی شدن مواد غذایی... از قربانیان مظلوم و معصوم بمب‌های فسفری... از طفلی که به سینه مادر چسبیده بود و هر دو غرق در خون به آسمان پر کشیدند... و از عروسی که با لباس عروس رهسپار خانه ابدی شد... دستم را روبروی دهانش گرفتم و گفتم؛ «بس است دیگر....! توان شنیدن ندارم.»