و باز قصه الحسین (ع)...🏴•° داخل سنگر نشسته بود و می خواند، صدا سوت خمپاره اے بلند شد، سرم را پایین گرفتم، انگار ظرفے از خون روےصورتم پاشیدند.  او سرش جدا شده بود، اما هنوز لبهایش به هم مے خورد و قرآن تلاوت مے ڪرد. : همرزم 🏴🌹 🌱 ╭━━━⊰⚫️⊱━━━╮ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╰━━━⊰⚫️⊱━━━╯