🔊
#بشنوید | گزیده ای از کتاب "حیدر"
#خوانش_صوتی
🔘 نیروهایش مثل مور و ملخ به خانه هجوم آوردند....
☑️ چند نفرشان اول سراغ شمشیرم رفتند تا ابتکارعمل را از من بگیرند با شمشیرهای برهنه دورهام کردند....
⚪️ به دستور عمر طنابی سیاه دور گردنم انداختند. یکصدا تکبیر سر دادند. برایم سخت بود فاطمه بیکسی شوهرش را ببیند....
⚫️ بهزحمت از سر جایش بلند شد. در چارچوب در ایستاد تا من را نبرند...
قنفذ آنقدر در را فشار داد که یاسم باز بین درودیوار ماند....😢
از پشتسر هُلم دادند و روی زمین کشیدنم. همه حواسم به فاطمه بود. از پشت پرده اشک دوباره نگاهش کردم.
فضه هوای فاطمه و بچهها را داشته باش....
...در کوچه مردم غرق در سکوت و تماشا ایستاده بودند....😔
@f_vahidnia
@ketab_shop