💢
#تلنگر
رفته بودم سوی قبرستان شهر
هر که را دیدم سوا خوابیده بود
در کنار یکدگر ریز و درشت
هر کسی در زیر پا خوابیده بود
خاک بر سر بود در گِل هر کسی،
بیغذا و بیهوا خوابیده بود
دلبر از عاشق جدا خوابیده و
عاشق از دلبر جدا خوابیده بود
پهلوانی با همه کوپال و یال،
بیتوان و ادعا خوابیده بود
آنکه دورش بود دهها پاچهخوار
زیر گِل در انزوا خوابیده بود
قلدری که حق ما را خورده بود
مُرده با نفرین ما، خوابیده بود
آنکه جِر میداد خود را با صداش،
زیر سنگی بیصدا خوابیده بود
یک فقیری مرده بود از گشنگی؛
در کنار اغنیا خوابیده بود!!!
آنکه میچربید نازش در جهان،
بیلحاف و متکا خوابیده بود
سوختم وقتی که دیدم تاجری،
در کنار یک گدا خوابیده بود
با همه مال و منالش، طفلکی؛
مثل آن یکلاقبا خوابیده بود
ظالم و مظلوم هم در یک ردیف،
رعیتی با کدخدا خوابیده بود
زور میزد آنکه عمری در معاش،
ساکت و بیاشتها خوابیده بود
دوست با دشمن همه در زیر خاک؛
با غریبی، آشنا خوابیده بود
حاکمی که امر دایم مینمود،
زیر گِل بیاعتنا خوابیده بود
دختری که از همه دل میربود،
در کنار مورها خوابیده بود
آنکه عمری حق و ناحق میگرفت؛
رشوه و مال ربا، خوابیده بود
سارقی که مال مردم میربود،
دست خالی، بیپناه خوابیده بود
پس دو دستی بر سر خود کوفتم؛
چونکه دیدم هر که را خوابیده بود
گوشهای دیدم درویشِ گلشن هم غریب،
توی قبری، بینوا خوابیده بود
✍اسداله فهندژ سعدی (بلبل شیرازی)
┈•✾🍃💙🍃✾•┈
@zohoore_ghaem