...انسان در قبض ها و بسط ها آخر کار را ببیند، آخرش خوب است، درست است قبض است، گرفتگی است، ناراحتی است، اما آخرش خوب است، انسان آخر بین باشد، نه اینکه آخور بین باشد... عاقل آخر را میبیند... گوسفند سرش در آخور است، هِی میخورد و میخورد، اما آخر این خوردن ها چه است؟ آخر این خوردن ها کارد است، اینکه کارد قصاب به گلویش مالیده میشود... اما انسان عاقل میفهمد که این آخور پُر آخرش کار این گوسفند را به کارد قصاب حواله میدهد... الان ما هم اینطور هستیم، انسان کیف میکند میبیند آخورش پر است (حساب پس اندازش پر است، پر از پول است، مغازه اش پر از جنس است، تجارتش خوب رونق گرفته است، مقامش زیاد شده است... ) اما آخرش قصاب اجل کارد خوردش را بر گلوی این بیچاره میمالد و هر چه که گوسفند حواسش به آخور بیشتر باشد و بیشتر بخورد برای آن قصاب بهتر است، فربه تر میشود و جان دادنش سخت است، انسان هم اینطور است، هر چه آخورش پرتر باشد جان کندش...
...میبیند کلی مال و اموال در این دنیا دارد ولی دستش نمیرسد (نمیتواند استفاده کند) عذاب میکشد و خدا میداند وقت مرگ چه عذابی میکشد...
برگرفته از جلسه ۱۵۹ تفسیر مثنوی علامه مروجی سبزواری
t.me/shams_sabzevari