🫀بسم الله الرحمن الرحیم 🫀
#عاشقانه امنیتی
#پارت۳
............................................................
سحر : رفام سر میزم و شروع کردم به کار موسم رو تکون دادم و زیر؛ زیر موسیم یه برگه بود برش داشتم و بازش کردم: (نامه ی عاشقانه😂)
سحر خانم سلام بنده جسارت میکنم بنده داوودم داوود عباسی میز پشت سرتون کار میکنم راستش رو بگم من از شما خوشم اومده اگر جوابتون منفیه بزارین روی صندلی و اگه مثبت بزارین رو میزم
یاعلی شرمنده مزاحم شدم
سحر : شوکه شده بودم اخه من اقا داوود😂
سحر:۱۱ شب بود که محمد رسول رو صدا کرد بیا بریم خونه
رسول: سحر بریم ؟
سحر: داداش شیفتم برین به امید خدا
سحر: اقا داوود رفته بود رفتم نشستم توی نمازخونه و نشستم و به عطیه پیام دادم( عطیه زن محمده )
سحر : سلام عطیه جان ❤️
عطیه: سلام سحر خانم چطوری؟😊
سحر: خوبم شما چطوری؟
عطیه : ما هم خوبیم 😍
سحر: عطیه میشه کمکم کنی ؟😕
عطیه : چیزی شدع 🧐؟
سحر: اره واسه خواهر شوهرت خاستگار پیدا شده😐
عطیه : جدی داری میگی😂
سحر : اوهوم
عطیه :حالا کی هست ؟
سحر: اقا داوود همکارم
عطیه : به به نظرت؟
سحر: من که نظری ندارم مهم نظر برادران گرامی هستش که بدون اجازشون اب همنمیتونم بخورم 😢
عطیه: نگران نباش محمد با من و رسول رو هم بسپر به عزیز
سحر: مرسییی شبت بخر بهترین زن داداش دنیا🫀❤️
عطیه : شبت بخیر سحر خانم
........................................................
پ.ن =واسه سحر خاستگار پیدا شده😂❤️
پایان پارت ۳