#مقتل_امام_حسین
#آغاز_حکومت_یزید [7]
❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•¸.•❀•✿
در همان شب امام به زیارت قبر جدّش رسول خدا(ص) رفت،نوری از قبر به بیرون تابید،امام عرض کرد:
"سلام بر تو ای رسول خدا،من حسین هستم فرزند تو و فرزند دخترت فاطمه.من فرزند زاده تو هستم،همان کسی که او را در بین امّتت به عنوان جانشین قرار دادی.ای رسول خدا تو شاهد باش که آنها دست از یاری من کشیدند و از من پرهیز نمودند.این شکایت من به توست تا این که به دیدار تو بشتابم"
امام حسین(ع) آن شب را تا صبح مشغول دعا و راز و نیاز بود و پیوسته در رکوع و سجده به سر برد.
ولید کسی را فرستاد که برایش از امام خبری بیاورد تا از اوضاع و احوال حضرت و عکس العمل او آگاه شود ولی وقتی فرستاده خبر داد امام در منزل نیست،ولید آسوده خاطر گشت و خدا را شکر نمود که اقدام ناپسندی در مورد حضرت انجام نداده است.
صبح،مروان نزد امام رفت و اظهار دلسوزی کرد و از حضرت خواست تا با یزید بیعت کند که خیر دنیا و آخرت در آن است.
حضرت فرمود:
" لقد سمعت جدي رسول الله يقول:الخلافة محرمة علي ابوسفيان.......
شنیدم از جدّم رسول خدا که فرمود خلافت حرام است بر ابوسفیان..."
گفت و گوی آنها به طول انجامید و در پایان، مروان با ناراحتی بازگشت.
📚امالی،صدوق،ص۹۳،مجلس۳۰
📚مقتل عوالم،ص۵۴
📚کامل الزیارات،ص۲۹۰
📚لهوف،ص۱۳۰
📚مقتل خوارزمی،ج۱،ص۱۸۵،فصل۹
📚مقرم،ص۱۶۲
@zohoreshgh
🏴تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🏴
❀•✿¸.•¸.•❀•✿¸.•¸.•❀✿