تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: رحمان سلطانی
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: رحمان سلطانی 💢 قسمت دویست و هشتاد و چهارم یگانه نماز جمعۀ اسارت همیشه سرم درد می‌کرد برای کارای جدید و ابتکاری، دوست داشتم هم برای خودم و هم بقیه دوستان یه تنوع ایجاد بشه. یکی دو هفته پایانی بود که فکر برگزاری یه نماز جمعه تو ذهنم جرقه زد. به نظرم رسید الآن وقتشه. با چند نفر مشورت کردم و نظر مثبتشون رو گرفتم. کاندیدم برای امام جمعه حاج علیرضا باطنی بود که همه قبولش داشتن. رفتم پیش ایشون و گفتم: علی آقا چیزی ازت می‌خوام نه نیار تو قضیه. گفت: خیره ان‌شاء‌الله. گفتم: می‌خوام یه نماز جمعه برگزار کنیم و زحمت امامت جمعه رو شما بکشید و من هم زمینه رو آماده می‌کنم. مقداری مردد بود. بحث جواز شرعی برگزاری نماز جمعه و مشکل احتمالی امنیتی و غیره. نهایتاً گفتم: فوقش ما اعلام می‌کنیم نماز جمعه ولی شما نماز وحدت بخون و ان شاء‌الله مشکلی پیش نمیاد و از عراقی‌ها مجوز می‌گیریم. ایشون هم قبول کرد. به شوخی گفت: آقا رحمان‌ اسلحه از کجا بیاریم. از نگهبان عراقی می گیری؟ گفتم‌: علی آقا اسلحه آهنه و اون لوله هم آهنه. یکی از اونا رو بعنوان اسلحه دستت بگیر. خندید و قبول کرد. زمینه‌ی برگزاری نماز جمعه توسط افراد شاخص فراهم شد و از دوستان بند ۲ هم که اکثرا ارتشی بودن هماهنگی شد. مونده بود گرفتن مجوز از فرمانده اردوگاه. وقتی‌که فرمانده وارد اردوگاه شد با احترام بلند شدیم و با استفاده از یکی از دوستان عرب‌زبان تقاضا رو البته نه به عنوان نماز جمعه، بلکه یه نماز وحدت و یادگاری اواخر اسارت مطرح کردیم. اونا هم هنوز قضیه شورش ما و مجالس ختم شهید پیراینده که دو هفته قبلش اتفاق افتاده بود جلو نظرشون بود، مقداری گردنشو پیچ داد و گفت مشروط بر اینکه تضمین بدید با آرامش و بدون شلوغ‌کاری و شعار باشه، موافقت می‌کنم. ما هم قول دادیم که دردسری پیش نیاد. روز جمعه شد. بچه‌ها یه جایگاه رو شبیه تربیون روبروی آسایشگاه یک و حموما آماده کردن و یه لوله آهنی هم بجای تفنگ دادیم دست حاج آقا باطنی. ایشون دو خطبه کوتاه خوند و یگانه نماز جمعۀ کل دوران اسارت در اردوگاه ملحق ۱۸ و در یکی دو هفته مونده به آزادیمون با شکوه خاصی برگزار شد. همۀ بچه‌های اردوگاه روی پتوهایی که تو هواخوری پهن شده بود نماز رو به آقای باطنی اقتدا کردن. نگهبانا از روی برجک‌ها با تعجب خیره‌کننده‌ای این منظره باشکوه رو تماشا می‌کردن و شاید بعضی ازشون خصوصا شیعه‌ها دلشون می‌خواست تو این نماز جمعه ما شرکت کنن! نماز با آرامش کامل برگزار شد و طبق قولی که به فرمانده داده بودیم سریع پتوها رو جمع کردیم، تکوندیم و رفتیم سراغ ناهار تو آسایشگاهامون. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ ╔═.🍃.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🌼🌼 ╚═══════.🍃.═╝