تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
#رمان_محمد_مهدی 55 و 56 🔰 پسرم چنین آدمی همیشه خوشبخت هست ، حتی اگه سنگین ترین دردها و حادثه های دن
57 و 58 🌀 سرش رو گذاشت روی فرمان ماشین ، بعد چند ثانیه سرش رو بلند کرد و با آه و حسرت گفت : بله پسرم ، بله عزیزم، الان هم افرادی هستند که تفکرات خوارج رو دارن، بعضی ها خیلی شدیدتر مثل وهابی های تندرو و داعش بعضی ها هم خیلی کم رنگ تر ... باز سکوت کرد 🔰 گفتم باباجون یعنی چی کم رنگ تر؟ میشه بیشتر برام توضیح بدی؟ ✳️ باباگفت یعنی اینکه امام معصوم رو قبول دارن ، اهل جنگ با امام نیستن ، اما تو مسائل دینی فقط حرف خودشون رو قبول دارن و بس ، همه برداشت های خودشون از دین رو قبول دارن ، هزارتا دلیل و مدرک و سند هم براشون بیاری که این فکرت غلط هست، گوش نمیدن اینجور افراد هم به خودشون ظلم می کنن و زندگی رو برای خودشون جهنم می کنن، هم به خانواده و اطرافیان خودشون من خودم در دوران دانشگاه با یکی از این ها هم اتاق بودم ، اما اصلا نمی تونستم تحمل کنم و ترم بعد اتاقم رو عوض کردم 💠 گفتم بابا مثل دائی... ✳️ بابا سریع دستش رو گذاشت جلوی لبش و به من گفت : ادامه نده ، هیچی نگو ، شاید غیبت بشه 💠 بابا دوباره ماشین رو روشن کرد و حرکت کردیم به سمت مدرسه دوباره از من سوال کرد که اگه خانم معلم سوال کنه چه کسی خدا رو خلق کرده چی جواب میدی؟ منم کامل اون بحث هایی که با هم کرده بودیم و تو دفترم نوشته بودم رو برای بابا گفتم تا خیالش راحت بشه که درس رو بلدم 🌀 وقتی رسیدیم دم در مدرسه ، داشتم پیاده می شدم که باباهادی گفت پسرم اصلا درباره دائی ، چیزی به سعید نگو اصلا در این باره باهاش حرفی نزن ، شاید ناراحت بشه 🔰 گفتم چشم ، خیالتون راحت 🔰 همون زنگ اول ، خانم معلم گفت بچه ها میخوام یکی یکی از همون جایی که نشسته هستین ، جواب سوالی که ازتون کرده بودم رو بدین بعد گفت محمد مهدی جان ، شما آخرین نفری باش که جواب میدی نفر اول شروع کرد به جواب دادن که... 🔰 نفر اول شروع کرد به جواب دادن که ... اصلا نتونست حرف بزنه فکر کنم خجالت می کشید 💠 خانم معلم بهش گفت عزیزم شما باید عادت کنین که تو جمع حرف بزنین، بتونین حرف خودتون رو به دیگران انتقال بدین ، نباید از حرف زدن در جمع خجالت بکشین مخصوصا تو جمع دوستان و هم کلاسی هاتون که همه با هم داداش هستین راحت حرفتون رو بزنین ✳️ از نفر بعدی سوال کردن ، اسمش رضا بود رضا گفت خانم معلم من اصلا نتونستم جواب سوال شما رو پیدا کنم ، اما از مادرم پرسیدم و چیزهایی به من گفت و من هم نوشتم براتون آوردم خانم معلم گفت آفرین، همه برای رضاجون دست بزنن! خانم معلم گفت میدونی برای چی گفتم برات دست بزنن؟ رضا گفت : چون جواب سوال رو دادم؟ خانم معلم گفت نه عزیزم به خاطر اینکه راستش رو گفتی و گفتی که خودت ننوشتی و کمک گرفتی آفرین پسرم 💠 حالا بگو جواب سوال چی شد خدا رو چه کسی خلق کرد؟ رضا گفت: خانم معلم مادرم گفتش که خدا رو کسی خلق نکرد، از اول بود خدا از جنس ما آدم ها نیست که نیاز به خلق کردن داشته باشه جنسش با ما فرق داره ما آدم ها از آب و خاک و گل هستیم، اما خدا از جنس نور هست برای همین فرق داره با ما و کسی اون رو خلق نکرده چون کسی مثل خدا نیست ✳️ خانم معلم گفت آفرین پسرم اما میتونی خودت این جواب رو بیشتر باز کنی و توضیح بدی؟ رضا گفت نه خانم معلم همین که مادرم گفت رو حفظ کردم و گفتم ✳️ نوبت نفر بعدی شد چیز خاصی نتونست جواب بده نفرات بعدی هم همینطوری نتونستن خوب جواب بدن یا جواب هایی شبیه به جواب رضا دادن تا اینکه نوبت رسید به ساسان... ادامه دارد... ✍ احسان عبادی 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸.═╝