رضاجان را برای تشییع می آوردیم، پیکر شهید در آمبولانس مقابل بود و ما پشت او، از پنجره ماشین که به بیرون نگاه می کردم می دیدم یکی با نگاهش با من همدردی میکند یکی گریه میکند و یکی..... به هر حال هر کسی نظری داشت در اوج کرونا بودیم و شهر شلوغ بود بین راه دعایم این بود که خدایا طوری برای این مردم که در مسیر راه رضاجان قرار دارند رقم بزن که بگویند به برکت این شهید بوده.
فردای آن روز بنده خدایی آمد و گفت: حاج خانم من دیروز خیلی دوست داشتم در تشییع شهید حضور داشته باشم ولی قِسمتم نشد خیلی ناراحت بودم که شهید من را لایق ندانسته که در تشییع اش باشم دیشب خواب دیدم در مراسم تشییع شهید هستم، امام زاده ابراهیم (ع) هستیم و داریم شهید را تشییع میکنیم و شهید روی دست مردم است ناگهان نگاهم به بالا افتاد که آقا رضا بالای بلندی ایستاده و یک دوربین بزرگ روی دوشش است و از همه فیلم میگیرد.
•بـه روایت مادر شهید
#کلید_شهادت
❥¦
@shahidrezahajizadeh_95¦❥