گفت: جانه مامان اگه اجازه ندی منم نمیرم
گفتم:خوب! اجازه نمیدم
گفت: قیامت شد جواب آقا اباعبدالله(ع) و خانم فاطمه زهرا (س) خودت باید بدی
منم گفتم: باشه تو نرو من جوابشون رو میدم
ما پنجشنبه با هم منزل آقا رضا صحبت کردیم
رفتم مسجد دعای کمیل و برگشتم خونه، گفته شده انسان مؤمن شب که میشه تمامی اعمال آن روز رو مرور میکنه که چه کار کرده
من یک تاٌملی کردم و گفتم: اگر بگم نرو کار من با مردم کوفه فرقی نداره
صبح روز بعد رفتم منزل آقا رضا، گفتم: مادر! می خوای بری برو
خوشحال شد گفت: مامان اجازه میدی؟
گفتم: آره! اما شرط داره
گفت: هر چی باشه قبوله، فقط اجازه بده
گفتم: وقتی رسیدی سوریه اول برو حرم بی بی زینب(س) سلام من را به بی بی برسون به خانم بگو مامان من گفته من بچه ام را سالم دادم سالم می خوام
گفت: جانه مامان تو اجازه بده من میگم
روز دوم که رسیدن به سوریه و من با آقا رضا تماس گرفتم گفت: مامان من تو حرم هستم اول پیام شما رو به بی بی رسوندم.
کـه بار اول زخمی شـد امـا برگشت.
✍بـه روایـت مـادر شـهـید
#شهید_رضـا_حـاجـی_زاده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_شرمندا_ایم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب_وصیت_شهدا
#پایان_مماشت
#کلید_شهادت
❥¦
@shahidrezahajizadeh_95¦❥
•به کانال مـا بپیوندید👆🏻