#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_سی_یک
#صفحه9⃣4⃣
? ايستگاه 31
على(ع)فضايلى داشت كه هيچ كس آن را نداشت، او با پيامبر خويشاوندى داشت (هم پسرعموىِ پيامبر بود و هم داماد پيامبر)، او اوّلين كسى بود كه به پيامبر ايمان آورده بود، در ميان جامعه كسى به فضايل او نمى رسيد.
ولى وقتى پيامبر از دنيا رفت، مردم جمع شدند و گفتند: "ما با كسى كه از همه ما پيرتر است، بيعت مى كنيم". آنان على(ع)را كه تجسّم همه خوبى ها بود كنار گذاشتند و سنت هاى جاهلى را زنده كردند.
افسوس كه آن جاهلان، جامعه را از سعادت دور كردند و حقّ على(ع)را غصب كردند، وقتى جاهلان به حكومت رسيدند، دستور دادند تا على(ع)را به مسجد بياورند تا با ابوبكر بيعت كند.
هواداران ابوبكر على(ع)را با زور به مسجد آوردند، ابوبكر رو به على(ع)كرد و گفت: "تو چاره اى ندارى ، بايد با من بيعت كنى" .
آيا تاريخ اين سخن و آن منظره را مى تواند فراموش كند؟ دشمنان ريسمان به دست هاى على(ع)بسته بودند و شمشير بالاى سر او قرار داده بودند. درست است كه على(ع)براى حفظ اسلام دست به شمشير نبرد، امّا هرگز سكوت نكرد، بلكه با سخن خود، حقيقت را براى هميشه آشكار كرد. او حق و حقيقت را با يك شعر بيان كرد.
اين صداى على(ع) بود كه از حلقوم تاريخ بيرون آمد و با ابوبكر سخن گفت:
فَإنْ كُنْتَ بِالشُورى مَلِكْتَ اُمورَهُم***فَكيفَ بِهذا وَالمُشيرُون غُيِّبُ
وإنْ كنتَ بالقُربى حَجَجْتَ خَصيمَهُم ***فَغَيْرُكَ أَولى بِالنَّبيِّ وأَقْرَبُ
"اى ابوبكر! اگر تو با رأى گيرى به اين مقام رسيدى ، چگونه شد كه بنى هاشم را براى رأى دادن خبر نكردى ؟ اگر به دليل خويشاوندى با پيامبر به اين مقام رسيدى ، كسانى غير از تو به پيامبر نزديك تر بودند".
ابوبكر به فكر فرو رفت و جوابى نداشت كه بگويد. اگر قرار بود مقام خلافت به خويشاوندى با پيامبر باشد كه على(ع)از همه به پيامبر نزديك تر بود، او پسر عموى پيامبر بود و تنها كسى بود كه پيامبر با او پيمان برادرى بسته بود!
سخن على(ع)همه را به فكر فرو برد. على(ع)با سخنان خود تمام مسجد را در اختيار خود گرفت، دشمنان، على(ع)را مانند اسير به مسجد آوردند ، امّا خودشان در مقابل كلام او ، اسير شدند ...
* * *
على(ع)وظيفه رهبرى جامعه را به عهده داشت، حفظ دين و آيين تو مهمترين هدف او بود، براى همين او صبر پيشه كرد و در آن فراز و نشيب ها جز به آنچه تو به آن راضى بودى، انديشه نكرد. او از راه و روشى كه پيامبر مشخّص كرده بود، پيروى نمود.
او بيست و پنج سال صبر كرد، ولى صبر او با آرامش همراه نبود، او حال كسى را داشت كه در چشم او، خار بود و استخوان راه گلويش را بسته بود. خلافت حقّ او بود و جاهلان آن را به يغما بردند و جامعه را به تباهى كشاندند، اگر او دست به شمشير مى برد، اختلافات در جامعه ريشه مى دواند و خطرى بزرگ، اسلام را تهديد مى كرد، او بر سختى ها صبر كرد تا اسلام باقى بماند.
🥀🥀🥀🥀🍃🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst