📚
#دلنوشته_مهدوی
چقدر تشنه شدم! هوا خیلی گرم و داغ شده.در این صحرا گیر افتادم.این دنیا با همه زرق و برقهایش سرابی بیش نیست.به هر طرف میدَوم اما به سایهای نمیرسم تا از آفتابِ داغ نجات پیدا کنم و دستی نمییابم که من را بیرون بکشد از این گذرگاهِ بیماری و فقر و جنگ.
خیلی تشنهام! تشنهی حضور تو،دیگر پاهایم توان راه رفتن ندارند؛نمیتوانم جایی را ببینم.چشمهایم از اشک پُر شده و از خستگی تار میبیند.
دستم را بگیر و از عدالت خود سیرابم کن که محتاجم و درماندهام.ای منجی بیا و نجاتم بده.
→
@zohur_media