بیست ودوم ماه نزدیک ظهربودکه درکمال تعجب پروفسورسمیعی همراه باپسرش پروفسور امیر سمیعی  باکیفی ساده دردست وارد بیمارستان شد او از هانوفر آلمان آمده بود وپس ازعرض سلام قبل ازاینکه قهوه بنوشدگفت مریم کجاست؟ دکترگفت: مریم دربیمارستان درفلان بخش بستری است پروفسورگفت سریعا اطاق عمل را آماده کنیدومریم رابه اطاق عمل ببرید. سریعا اطاق عمل آماده و مریم منتقل شد . ازطریق تماس به رضا خبر دادند پروفسور برای عمل آمده است امارضاگفت اصلا طاقت ندارم وبه بیمارستان نمی آیم وقتی پروفسور به دراطاق عمل آمد گفت پس رضا کجاست؟ دکترگفت رضا نیامده پروفسورگفت :تارضا نیاید به هیچ وجه دست به تیغ نمیبرم ومریم راعمل نمیکنم رضامجبوربه آمدن شد عده ای میگفتند دکتر سمیعی میخواهد درمورد خرج عمل با رضا صحبت کند و عده ای میگفتند میخواهد از او رضایت قبل ازعمل بگیرد رضا وقتی وارد بیمارستان شد پروفسورسمیعی جلوآمد و درحالی که رضا روی ویلچر نشسته بودشروع به بوسیدن دست وپای رضاکرد و فقط یک جمله گفت:کاری که شما و امثال شما کرده اید از کار من وامثال من خیلی با ارزشتر است . پروفسوروارداطاق عمل شد ومریم راشخصاعمل کردوبدون دریافت هیچ هزینه ای بیمارستان راترک کرد پروفسورسمیعی درجواب خبرنگاری که درمقابل بیمارستان ازاوپرسیدهدف شماازاین کارچه بودگفت: خواستم به مردم ایران بفهمانم درمقابل مقام جانباز پروفسورسمیعی هم عددی نیست وخوشحالم گوشه ای ازدریای زحمات این جانبازراجبران کردم. سلمان فخری 1396/4/17 ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان