کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
(نردبان عاشقی ) پارت دهم : همین طوری که داشتم داخل صحن های حرم راه میرفتم .گفتم وایسا برم بپرسم م
(نردبان عاشقی ) پارت یازدهم: زمانی که از خواب پاشدم فک کنم ساعت۱۰صبح بود دیروز آخه خیلی خسته بودم،یه صبحونه داخل همون هتلی ، که اتاق اجاره کرده بودم خوردم و اومد که یه زیارت برم و دیگه راهی خونه بشم ،خدا رو شکر خیلی خوب بود یه زیارت مفصل انجام دادم ،😊 همین طوری داشتم داخل صحنا قدم میزدم یهویی دیدم گوشیم زنگ میخوره تا نگاه کردم دیدم بابامه یا خدا یعنی الان برگشتن خونه 😳 من چی بگم الان بهشون 😳😢 این دفعه حتما حکم تیرمو صادر میکنه😂😁 با هر زحمتی بود جواب دادم ،یه سلام و احوال پرسیه گرم انجام دادم . ولی دیدم بابام بعد از اون گفت سر جا بمون تا من میام منم خب تعجب کرده بودم گفتم خب یعنی تو خونه بمونم گفتش:خیر پسرم شما لطف بکن داخل همون صحن بمون همینو که گفت دو تا شاخ در اوردم که منو از کجا دیدن، دیدم یکی از پشت سرم صدا میزنه داداش امیر ،داداشی نگاهم رو که برگردوندم ،دیدم تموم اهل خونه نشسته بودن داشتن سیر می‌خندیدن و نگام میکردن، یه لحظه جا خوردم رفتم پیششون مامانم گفت :امیر خان راه گم کردی شما که میفرمودی نمیام و از این حرفا چی شد منم اولش با هزار منو من ☺️تمام قضیه رو گفتم براشون اولش باور نکردن ، ولی بعدش که جدی تر گفتم باورشون شد ، بابام :خب دیگه خانوم جمع کنید بریم مسجد جمکران هم یک زیارتی بکنیم و بریم سمت خونه . من:کجا بریم جمکران ، جمکران کجاست ، مامان :پسرم برای همینه که میگم هر. موقع سفری جایی میریم همراهمون بیا تا ،راه بلد باشی به قول بزرگان☺️😁 جمکران ، یا همون مسجد جمکران جایی هستش که به دستور امام زمان که به یکی از عارفان عزیز عصر خودمون زندگی می‌کردن ، ساخته شد تا این که مردم به اون جا برن و با حضرت درد و دل کنن . خلاصه جوونم براتون بگه راه افتادیم بریم سمت مسجد جمکران ... ادامه دارد..............