🌺🌺🌺ناامید و امیدوار
«محمد بن عجلان» ثروتش را از دست داد و به شدت فقیر شد و مقدار زیادی نیز بدهکار گردید. بالاخره به فکر افتاد که نزد حاکم مدینه که از خویشاوندانش بود، برود و از نفوذ او استفاده کند.
در بین راه، او به پسر عموی امام جعفرصادق علیه السلام رسید. پس از سلام و احوالپرسی، پسر عموی امام از او پرسید: «کجا میروی؟ »
محمد گفت: «مقدار زیادی بدهی دارم، بنابر این نزد امیر میروم تا کارم را اصلاح کند. »
پسر عموی امام گفت: «از پسرعمویم حضرت امام صادق علیه السلام، چند حدیث قدسی شنیدم که میخواهم برایت نقل کنم. خداوند میفرماید: «به عزت و جلالم سوگند، کسی که به غیر من امیدوار باشد، امیدش را قطع میکنم. »
ونیز میفرماید: «وای بر این بنده، او
بدون اینکه ما را بخواند و از ما بخواهد، نعمتهای خود را به وی عطا نمودیم، آیا اگر ما را بخواند و درخواستی نماید، خواسته اش را رد میکنیم؟ »
ما عدم بودیم، تقاضامان نبود لطف حق ناگفته ما میشنود
آیا تو گفتی خدایا من چشم میخواهم که خداوند به تو چشم داد؟ آیا وقتی خداوند به تو گوش و دهان و دست و پا داد، تو آنها را ازخداوند خواسته بودی؟
بالاخره فرمایش خداوند در او اثر کرد و گفت: «به خداوند امیدوار شدم و کارم را به او واگذار کردم. »
این را گفت و راهش را کج کرد و به خانه بازگشت. طولی نکشید که گرفتاری هایش برطرف گردید و قرض هایش پرداخته شد.
کانال منتظران ظهور آقا جان 👇👇👇
https://eitaa.com/zoohoor313110