🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🌷 شهید مجید زین الدین 🌷 🎖 دو تا شهید هستند که معروف هستند، برادر بودند و سردار بودند. شهید زین الدین و برادرش! مهدی و مجید. این برادر کوچکتر یک روز دیدند که در خیابان اذان می‌گوید: الله اکبر! 🎖 مردم نگاهش می‌کردند که این چه وقت اذانی است. دو ساعت به غروب است، دارد اذان می‌گوید: الله اکبر! چشم‌هایش را بسته بود و اذان می‌گفت. بعد پرسیدند که چرا اذان گفتی؟ گفت: عروس می‌بردند. عروس هم در ماشین آرایش کرده بود. جوان‌ها هم دور ماشین به این عروس نگاه می‌کردند. من دیدم بروم و نهی از منکر کنم، من را می‌زنند. 🎖 از آنطرف دیدم که آن‌ها دارند عروس را می‌بینند. من گفتم یک کاری کنم که این‌ها به جای عروس به من نگاه کنند. همین مقداری که به من نگاه کنند چند لحظه‌ای از تاریخ گناه کم می‌شود. من 55 سال است که آخوند هستم. این 55 سال را با یک دقیقه این زین الدین عوض می‌کنم... 🌐 درس‌هایی از قرآن - استاد قرائتی