🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🔍 این چه حکایتی است؟! 🔎 🍃 آخوند ملاعلی معصومی همدانی 🍃 ⚡️ آیت الله آخوند ... نقل فرمودند: شخصی به نام آقا سید ابوالحسن بود. او سؤالی داشت که می‌خواست جواب آن را از یکی از حضرات معصومین علیهم السلام بپرسد. او برای این منظور ختم می‌گرفت تا بتواند پس از پایان برنامه‌ی ختم خود، به حضور پنج تن آل عبا علیهم السلام مشرّف شده و سؤالش را بپرسد. نکته‌ی جالب توجه اینجاست که هر برنامه‌ی ختم او، مدت یک سال طول می‌کشید! ⚡️ او پس از یک سال که برنامه‌ی ختمش به پایان می‌رسد، به محضر مبارک حضرات معصومین علیهم السلام مشرّف می‌شود ولی آن سؤالی که یک سال ختم را برای خاطر آن گرفته بود، فراموش می‌کند که از آن حضرات بپرسد و هر چه هم که به فکرش فشار می‌آورد، باز هم آن سؤال یادش نمی‌آید. سپس او متعجب شده و در حیرت فرو رفته و با خود می‌گوید: «این چه حکایتی است؟! و چه رازی در این فراموشی بی‌موقع و غیر منتظره‌ی من وجود دارد؟!» وقتی پدرش آقا سید عیسی از ماجرای ختم‌های بی‌نتیجه‌ی پسرش آقا سید ابوالحسن مطلع می‌شود، به وی می‌گوید: ⚡️ «پسرم خیلی خودت را به زحمت نینداز! تو موفق به گفتگو با حضرات معصومین علیهم السلام و پرسیدن سؤال خود از آنان نخواهی شد! زیرا وقتی تو طفل خردسالی بودی، بیمار شدی. ما تو را نزد پزشکی بردیم و او برای تو دارویی تجویز کرد که آن دارو حاوی مقداری شراب بود! ما آن دارو را تهیه کرده و به تو خوراندیم و همان دارو، دل تو را از قابلیت گفتگو با حضرات معصومین علیهم السلام محروم و توفیق پرسیدن سؤال از آنان را از تو سلب کرده است» 📚 مجتهد عادل