🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
👀 مامان! با این لباس چشم می خورم 👀
🍃 شیخ جعفر مجتهدی 🍃
💛 دخترم لباس عربی چینداری به تن داشت و در حیاط خانه سرگرم بازی بود. حضرت آقای مجتهدی رو به من و همسرم کرده، فرمودند: چرا در حق این کودک معصوم ظلم میکنید؟...
💛 هنگامی که آن مرد خدا تعجب ما را دید، فرمود: این بچه دارد از بین میرود! طبیعت کودک خیلی لطیف است و تاب چشمزخم ندارد!
💛 از شنیدن این مطلب تعجب من و همسرم بیشتر شد زیرا به چشم خود میدیدیم که دخترمان با شادی کودکانهی خود سرگرم بازی کردن است و مشکلی ندارد!
💛 دقایقی گذشت و ناگهان دخترم نقش زمین شد و رنگ چهرهاش تغییر کرد و نفسش به شماره افتاد! من و همسرم از دیدن این صحنه به اندازهای دست و پای خود را گم کرده بودیم که نمیدانستیم چه باید بکنیم؟!
💛 حضرت آقای مجتهدی آمدند و دخترم را در آغوش گرفتند و در حالی که ذکری را زمزمه میکردند، بر روی او دمیدند. دخترم بعد از چند دقیقه رفته رفته حالت طبیعی خود را پیدا کرد و باز سرگرم شیطنت های کودکانهی خود شد.
💛 حضرت آقای مجتهدی ... رو به همسرم کرده فرمودند: خانم همشیره! لزومی ندارد این لباس زیبا را بر تن این کودک که خود بسیار زیباست بپوشانید و بعد او را از میان کوچه و بازار عبور دهید و نظر مردم را به طرف او جلب کنید. وانگهی چرا به هنگام بیرون آمدن از خانه صدقه ندادید؟ میدانید که صدقه رفع بلا میکند!
💛 آن مرد خدا راست میگفت. هنگامی که به دیدار او میرفتیم در اثنای راه بسیاری از افراد دختر خردسالم را به هم نشان میدادند و سرگرم تماشای او میشدند و ما از این مطلب غافل بودیم که به دست خودمان داریم برای او دردسر ایجاد میکنیم. ضمناً آن روز فراموش کرده بودیم برای سلامتی او صدقه بدهیم.
📚 در محضر لاهوتیان – جلد اول