1_1450867775.mp3
12.6M
🔶⭕️ صحبت های مهم مداح اهل بیت حاج مهدی رسولی در مورد وضعیت جمعیتی کشور و مجاهدتی بزرگ...
🔺 حاج مهدی رسولی
#جهاد_تبیین
#انتشار_عمومی
🌺 @s_digat
🔸 خدایا!
چمران نیستم که برایت زیبا بنویسم....
همت نیستم که برایت زیبا شهید شوم....
آوینی نیستم که برایت زیبا تصویرگری کنم...
متوسلیان نیستم که برایت زیبا جاوید شوم...
بابایی نیستم که برایت زیبا پرواز کنم...
وقاسم نیستم تاوجودم راتقسیم کنم تاهمه چیزم رافداکرده باشم
پرنده پر شکسته ای هستم که نیاز به مرهم دارم...🕊️
پس پروردگارا ! خودت مرهم رنجهایم باش...
مرهم ما ظهور حجت توست...
🌷 اللهم عجل لولیک الفرج...
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
🌺 @s_digar
🔴 #انتقاد_کلّیومبهم_ممنوع
💠 از انتقادهای کلّی و مبهم خودداری کنید. جملاتی مثل «احساس میکنم رابطه ما #سرد شده است»، «من ناراضیام»، «شدیداً دلخورم»؛ بسیار کلّی و #مبهم است و همسر شما را در جهتهای زیادی به #فکر وا میدارد که ممکن است فرسنگها با نظر و انتقاد شما فاصله داشته باشد.
💠 همسران باید سعی کنند #مصداق مشکل یا موردی را که منجر به دلخوری و کدورت شده است، بهصورت بسیار ریز و #جزئی بیان کنند؛ چون در این صورت است که همسر شما متوجه #اصل موضوع شده و میفهمد چه چیزی را باید تغییر دهد یا اصلاح کند.
💠 مثلا بهجای این که بگویید: «من ناراحت و دلخورم،» بگویید «من بهخاطر این که از من #تشکر نمیکنی دلخورم.»
🌺 @s_digar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ بدگویی از دیگران
🌺 @s_digar
🌹 معرفی 📘 کتاب « دردانه کرمان»
🔸جنگ در سوریه بالا گرفته بود و تروریستها تا پشت درهای کاخ ریاست جمهوری سوریه نیز رسیده بودند و خمپارهها و گلوله هایشان به نزدیکی حریم حضرت زینب (س) میرسید، در این میان مدافعان حرم از همه کشورهای اسلامی در خاک سوریه حضور پیدا کردند تا جلوی پیشروی و حضور گروهک تروریستی داعش در خاک سوریه را بگیرند.
👈 یکی از از این مدافعان حرم، سردار « حسین بادپا بود، او مرد عمل بود و سعی میکرد درستی یا نادرستی یک عمل را در اجرا نشان دهد؛ از این رو اهل نصیحت نبود و در برخوردهای خود به گونهای عمل میکرد که خود فرد تشویق به انجام یک عمل شود.
✍🏻 نویسنده کتاب « دردانه کرمان» به خوبی توانسته است شهید « حسین بادپا» را به خواننده معرفی کند.
📃برشی از کتاب:
من و حسین، اولین بار، همدیگر را در اردوگاهی به نام سپنتا دیدیم. هر دو عضو واحد اطلاعات بودیم. در مدت آموزشی، با روحیه ی حسین آشنا شدم. کوچک تر از من و به قدری تودل برو و صمیمی بود که از معاشرت باش لذت می بردم.
هروقت فرصتی پیش می آمد، بهش سر می زدم. قبل از عملیات والفجر ۸ رفتم سنگرشان. آنجا نبود. بچه ها گفتند «توی پست نگهبانیه.». تا پست رفتم. سلاح دستش بود و با خودش حرف میزد. می خواستم بدانم چه می گوید. سعی کردم آرام قدم بردارم تا متوجه صدای پاهام نشود. نزدیکش شدم. با حالت عرفانی خاصی، با خودش خلوت کرده بود و «استغفرالله» میگفت. دلم نیامد تکان بخورم و حتی نفس بکشم تا خلوتش به هم نخورد.»
برای تهیه کتاب به سایت mataf.ir
مراجعه کنید.
🌺 @s_digar