eitaa logo
🥀شهدای گمنام_غواص🇮🇷
413 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
9 فایل
💠کانال رسمی حرم #شهدای_گمنام_غواص و #۱۱۰شهید شهرامیرالمومنین علیه‌السلام (امیرآباد) 💠اطلاع رسانی مراسمات 💠گزارشات 💠راه ارتباطی: 09913616455 🆔 @fath_khyber
مشاهده در ایتا
دانلود
از کدامشان بگوییم؟! از زیبایی کدام ؟ وقتی هر کدامشان به طریقی دل مارا ربوده‌اند و به دل وصل کرده‌اند... تو بگو ما که و دلمان هم جامانده آیا میشود دلتنگ این همه نشد؟!
این روز ها نفس کشیدن سخت شده است تپیدن قلب سخت شده است زندگی کردن سخت شده است مرهمی می خواهم مرهمی از جنس خون خاک ... کاش این درد من اینقدر دور نبود کاش نسیم می توانست مشتی خاک های را برایم می آورد.. اما من زخمی در دل دارم کاش درمان کنی ،این دلی را که بین سیم خاردار های دنیا گیر کرده است... تو درمــان زخم دل من باش....   ⊰❀⊱ 👣 …❀ 🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
اروند، هر چیزی را که در مسیرش باشد می برد، حتی دل را یادمان والفجر هشت-- اینجا اروند است، رودی خروشان و نا آرام، رودی که تنها افرادی می توانستند از سیم خاردارها و موانع خورشیدی تعبییه شده در ساحل آن عبور کنند؛ که در سیم خاردار نفس خود گیر نکرده بودند، اینجا اروند است، رودی که هر چیزی را که در مسیرش باشد می برد، حتی دل را.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ 🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
صفای سفره‌‌ی ساده‌ تان ؛ حسرتِ این روزهای مردم شهر ...   ⊰❀⊱ 👣 …🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
« اینقدر این مرد صلابت و شجاعت وشهامت داشت که انسان به حالش غبطه می‌خورد. به خدا وجود پاکش انگار ذره‌ای ترس از مرگ نداشت. سلیمانی یک سرمایه بزرگ برای انقلاب بود، یک فرمانده غنی و بزرگ مانند مالک‌اشتر، جسور و بی باک در هنگام رزم. آنقدر با بچه‌های بسیج اخلاقش خوب بود که همه شیفته‌اش شده بودند. در او ذره‌ای از وابستگی به دنیا پول، ثروث، خانواده، منصب و مقام وجود نداشت... این عزیز اینگونه شربت شهادت رانوشید، ما بسیار یادش‌ خواهیم کرد و یادش را در ادامه ‌راهش به اثبات خواهیم رساند....» ✍به روایت سردارشهید محمدابراهیم همت 📎فرماندهٔ گردان‌میثم‌تمار لشگر ۲۷محمدرسول‌الله (صلی الله علیه و آله ) 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۸ آمره ، خلجستان قم ●شهادت : ۱۳۶۲/۱/۲۶ فکه ، عملیات والفجر۱ ⊰❀ 🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یادداشت یک غواص دوران دفاع مقدس؛ ♦️کسی چه می داند بر ها چه گذشت! 💢جانباز پاسدار «» و رزمنده دوران دفاع مقدس در یادداشتی نوشت:«کسی چه می داند از ستون ۸۳ نفری ما فقط چند نفر سالم ماندند. کسی چه می‌داند شهدای غواص هر کدام در حد یک فرمانده گردان بودند.» ⊰❀⊱ 👣 …❀🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یعنی نمیشود مرا هم صدا کنید؟😭💔 ⊰❀🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
... ..: 🌸 کرامات شهدا ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگه: توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست. فرمانده مان با دیدن من خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم ... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است . اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ وقتی داستان مربوط به کارت و پلاکش رو برایم تعریف کرد ، مو به تنم سیخ شد پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی و خوش سیما اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخای. اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم، قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه اونوقت جاده ی آرزوهای من ختم میشه به...... شرمنده ام 📚منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54
نظر یکی از خوانندگان کتاب 👇 راستش را بخواهید دلم نمی‌آید خیلی صاف و مستقیم بگویم که بروید و این را بخوانید. کتاب "سه ماه رویایی" را می‌گویم؛ خاطرات اهل سمنان. عرض کنم خدمتتان این کتاب کمی با کتاب‌های دیگری که در عرصه دفاع مقدس خوانده‌اید ممکن است فرق داشته باشد. این‌طوری بگویم بهتر است: برای خواندن کتاب سه ماه رویایی باید از قبل خودتان را حسابی آماده کرده باشید! در این اثر با خاطراتی مواجه می‌شوید که اگر ذهنتان با فضای معنوی جبهه‌ها آشنا نباشد ممکن است دچار بهت و حیرت شوید! از قبل باید این صحبت امام را باور داشته باشید که شهدا راه صدساله عرفا و اهل سلوک را یک شبه طی نمودند. باید با این کلام شهید بهشتی انس گرفته باشید که عرفان واقعی، خانقاهش بازی‌دراز است. اینجا با شهیدی مواجه می‌شوید که الذین یومنون بالغیب را برایتان تفسیر می‌کند. کارگر زاده بی‌آلایشی که سر تا پایش یک قلب صاف و زلال است که جز در هوای محبوب نمی‌تپد. چشم باطن او به برکت رزق حلال و خلوص و بی‌تعلقی‌اش به دنیا باز شده و گاه به اهل دل و محرمان این طریق، اخباری غیبی می‌دهد و شهدای آینده را با یک نگاه از دیگران باز می‌شناسد. دور و بری‌هایش را با عالم ملکوت گره می‌زند و دلدادگی به مناجات را در جانشان می‌نشاند. یکبار درباره سرنوشت یکی از عملیات‌ها با توجه به ریخت و پاش‌های بعضی رزمنده‌ها گفت: خدا از اسراف بدش می‌آید و اگر جلوی این کارها را نگیرید در این عملیات راه به جایی نخواهید برد و چنین شد. همانطور که با نگاه صادقش، نوید پیروزی عملیات دیگری را داد و چنان شد. جالب است بدانید درباره سرنوشت جمهوری اسلامی هم گفت: این انقلاب و نهضت اسلامی انشاءالله به حکومت موعود مهدوی گره خواهد خورد؛ اگر مراقب ریخت و پاش‌ها بوده و حریم بیت‌المال را رعایت کنیم. "سه ماه رویایی"، شرح حالات معنوی و عرفانی یکی از تربیت شدگان مدرسه عشق است که حلاوت سلوک روح الله، کامش را معطر نمود و شهد گوارای شهادت را مهر تأیید دلدادگی اش ساخت. این اثر توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی منتشر شده
خوشنام‌تویی گمنام‌منم🌿🌱
می‌گفت: به فکر مثل شهدا مُردن نباش به‌ فکر مثل شهدا زندگی‌کردن باش ... _شهیدابراهیم‌‌هادی
خدا کند کسی حالش چو ما نشود