eitaa logo
🥀شهدای گمنام_غواص🇮🇷
413 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
9 فایل
💠کانال رسمی حرم #شهدای_گمنام_غواص و #۱۱۰شهید شهرامیرالمومنین علیه‌السلام (امیرآباد) 💠اطلاع رسانی مراسمات 💠گزارشات 💠راه ارتباطی: 09913616455 🆔 @fath_khyber
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
16015482594700201359916.mp3
6.55M
🚩 دستام خالیه دستامو بگیر اقا یا اباعبدالله 🎙 @Rahrovanaeshohadaa رهروان شهدا 🌹
سالروز زمینی شدنت مبارک رفیق شهیدم ❤️
🌷یاد کنیم از فرماندهی‌تیپ‌دوم لشکر۸ نجف‌اشرف، فرماندهی ستاد رزمی قرارگاه‌حمزه، معاونت عملیات قرارگاه‌نجف، فرمانده قرارگاه مقدم‌نجف، قائم‌مقام لشکر۲۷ محمدرسول‌الله اسطوره اخلاص و شجاعت، ایثار و شهادت 🌷سرلشکر شهید حاج غلامرضا صالحی🌷 که در آخرین روزهای دفاع مقدس در ۲۲تیر ۱۳۶۷، پنج روز قبل از تصویب قطعنامه ۵۹۸ در منطقه دشت‌عباس حوالی چاه‌های ابوقریب، بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ، آسمانی شدند. و پیکر پاکشون بعد از تشییع در نماز جمعه تهران، در زادگاهشان نجف‌آباد به خاک سپرده شدند. 🌷 هدیه به ارواح طیبه شهدای نجف‌آباد و سرلشکر با ┄┅┅❅🌸🌺🌸❅┅┅┄
❤️ افتخار من این است❤️ ❤️که شیعه مولا علی امیرالمومنینم❤️
رهسپاریم باولایت تاشهادت💐🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای عشق دل افروز دل من به توگرم است❤️ اللهم احفظ سیدنا....❤️ رهسپاریم باولایت تاظهور...تاشهادت 🇮🇷
Mirim Karbala.mp3
4.3M
به‌دلت‌بگو‌میریم‌کربلا . .
کربلا🏴 من آمده ام عهدببندم باتو👌 نوشته هایی که برروی لباس‌های بچه شیعه هانوشته خیلی زیباست ان شاالله کربلاروزیتون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم باید این بار به غوغای قیامت برسم من به قد قامت یاران نرسیدم ای کاش لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم آه مادر! مگر از من گناهی سر زد که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم سیب سرخی سر نیزه است دعا کن من نیز این چنین کال نمانم به شهادت برسان
اول وقت سفارش شهدا داشت با آبِ قمقه‌اش مي‌گرفت براي نماز صبح گفتم: «بي‌تجربه‌اي ، لازم مي‌شه... شايد يكي دو روز بي‌آب باشيم.» گفت: «لازمم نمي‌شه » عمليات كه تمام شد دیدم شده آخه مسافر بود... 🕊
حکایت عبدالله دیوونه اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت حسین حسین خونه ما مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه من خونه ما بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود حواست بود خرج هیئتت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه *میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه میشه درد منم دوا کنی بیام حرم یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت . هر کس خوند ودلش شکست برا فرج امام زمان عج دعا کنه وثوابش رو هدیه کنه نثار اموات همه مومنین *کپی با ذکر صلوات* *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم این داستان زیبا را حتما بخونید و برای فرج و ظهور امام زمان علیه السلام دعا کنید و دعا گوی هم باشیم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🌷 داستانی زیبا 👆