eitaa logo
کانال سیدمحمد خردمند
277 دنبال‌کننده
973 عکس
111 ویدیو
162 فایل
سیدمحمد خردمند
مشاهده در ایتا
دانلود
(40) - در پیام رسان ایتا عنوان بحث: جلسه ی اول، تا جلسه ی ششم. این مجموعه 12 جلسه می باشد. حتما شنیدن فایل های صوتی به صورت کامل، سخت تر از شنیدن یا دیدن کلیپ های کوتاه است؛ اما ان شاء الله مطالب بیشتری را برای شنونده ی صبور آن به یادگار می گذارد. به لطف امام عصر علیه السلام. سپاسدار خواهم بود، این فایل ها را برای اقوام و دوستانتان نیز ارسال فرمائید. 🌷👇🏻🌷👇🏻
به یاد مرحوم پدرم که می کوشیدند تا کوچک تر ها را به هدایایی خوشحال کنند و بزرگتر ها را به لطائف سخنی دلشاد. https://ble.ir/S_M_Kheradmand
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی از عزیز زائری در شام میلاد بی بی زینب کبری سلام الله علیها از ایوان نجف؛ اللهم الرزقنا ... ... https://t.me/S_M_Kheradmand
تاریخ عزاداری سخنرانی یک ساعته ی جناب آقای معاونیان در ایام محسنیه که به بررسی تاریخ عزاداری و پاسخ به ایراد ساختگی بودن عزاداری ها از بعد از صفویه پرداختند. این سخنرانی را در آبن 1402 شنیدم. مطالب خوب و مفیدی داشت گرچه با توجه به فرصت کوتاه منبر، بسیار مختصر و سریع بود؛ اما به مخاطب دیدگاه لازم و منابع مفید را معرفی می نمود. یکی از نکته های جالب بحث «ناریخ عزاداری ستیزی در ایران» بود. https://ble.ir/S_M_Kheradmand
مباحثی پیرامون حضرت زینب سلام الله علیها مراسم روز 28 آبان ماه سال 1402 - سالروز میلاد بی بی زینب سلام الله علیها سخنران، جناب آقای افتخارزاده هیأت علم القرآن جعفری شنیده شده در 2 آذر 1402 میلاد حضرت زینب سلام الله علیها توضیحاتی پیرامون زینب دختر پیامبر صلی الله علیه و آله ابوالعاص بن ربیع نام گذاری حضرت زینب سلام الله علیها عقیله بنی هاشم https://ble.ir/S_M_Kheradmand
- 1378 * شنبه - 24 مهر 1378 – 4 رجب المرجب 1420 – 16 اکتبر 1999 • بخشنامه‌ای از منطقه ۴ آموزش و پرورش آمده که به سه مورد از نکات آن اشاره می‌کنم: شرکت معلمان در نماز جماعت و همراهی آن ها در نماز با بچه ها و پخش اذان برای دانش آموزان. • امروز می‌خواستم دیرتر مدرسه بیایم اما حالم مرا زودتر به مدرسه رساند! قدری گفتگو با آقای سیداحمد نژادحسینیان داشتم راجع به هماهنگی کلاس دینی چهارم و پنجم و نمازخانه. ایشان درباره ی ماه رجب و شب لیلۀ الرغائب برای بچه ها مفصّل گفته اند. • قدری پیگیر امور جاری شدم و قدری مطالعه کردم. گفتگویی هم با آقای مرتضایی داشتم. • نمازخانه ی خوبی داشتیم با پنجمی ها و دعای ماه رجب و بعد داستان تشرّف یاقوت سنّی که شیعه شد در بیابان حله را از کتاب سلام بر پرچم افراشته اثر آقای بحرینی صفحه ۱۴۳ به نقل از جنة المأوی حکایت ۴۷ تعریف کردم که بچه ها محو داستان شده بودند. • زنگ نماز سوم را که مشترک برگزار کردیم؛ خیلی سخت گذشت. چون در حیاط مدرسه و در حالی که باد سختی می وزید و هیجان ها به خروش آمده بود و همه آماده ی فریاد بودند و یاوری نبود، تشکیل شد. • برای بچه‌ها مسابقه داشتم؛ در این زنگ من وضو می گرفتم و بچه‌ها باید می‌گفتند که کجایش غلط است. بعضی بازی در می آوردند و بعضی دقت خوبی داشتند؛ بعضی هم نکات بسیار ظریفی بلدند در مقابل برخی که امور سطحی را هم نمی‌دانند! یک تجربه ی جالب هم داشتم که یکی از بچه‌ها را آوردم برای وضو، چون دست چپی بود همه ی کارها را برعکس انجام داد! متأسفانه بعضی که عده خاصی هستند کلاس را به هم می ریزند و بچه‌های خوب فدای آن ‌ها می‌شوند! به عبارتی عده‌ای ترمز کلاس هستند! اگر می شد این ها که منظمند در یک کلاس بودند و بقیه در کلاس دیگر چقدر این بچه ها حرکت خوب و فزاینده‌ای داشتند! البته که نمی شود! ... خلاصه در این زنگ می‌خواستم وضو را به بهانه ی مسابقه تعلیم کامل دهم که تقریباً ناکام شدم؛ خیلی خسته شدم و البته ناراحت. در این گیر و دار دست یکی از بچه‌هاهم لای یک دری ماند که خودش داستان شده بود! • نماز خود را خواندم و بعضی امور جاری را انجام دادم. آقای آهنگران که رابط مدرسه و آموزش و پرورش هستند گفتند باید هر دو ماه یک بار گزارشی از کار نمازخانه برای منطقه داشته باشیم. • عصر به سمت دانشگاه رفتم. *یکشنبه - 25 مهر 1378 – 5 رجب المرجب 1420 – 17 اکتبر 1999 • امروز از روزهای سخت و پر زحمت بود. صبح دو زنگ با بچه‌های کلاس دوم درس دینی داشتم که ادامه ی داستان هجرت را تا رسیدن پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله به مدینه ی منوره گفتم و تکلیفی انتخابی دادم: • الف. نقاشی از داستانی که برایشان گفته شد بکشند. • ب. یک داستان از زندگی حضرت علی علیه السلام بپرسند و بنویسند. • ج. خلاصه ای از داستانی که براییشان گفتم بنویسند. • بچه های استقبال خوبی داشتند. کلاس سوم را هم دو زنگ رفتم و از سه درس دینی پرسیدم و خواندند و سؤالاتی از درس. قدری درباره ی توحید گفتگو داشتیم. با سوم ها هم کلاس های نسبتاً خوبی داشتیم. • ظهر نماز چهارم به دعا و تذکر گذشت و نماز پنجم به داستان تشرف یاقوت دهان؛ همان داستانی که شنبه برای چهارمی ها گفته بودم. https://ble.ir/S_M_Kheradmand
- 1378 *سه شنبه - 27 مهر 1378 – 7 رجب المرجب 1420 – 19 اکتبر 1999 • صبح پس از رسیدن به مدرسه خاطره ی اولین نماز بچه های سوم را که دیروز اقامه کردند نوشتم تا اگر نوشته ی خوبی شد چاپ کنیم و به یادگار به آن ها دهیم. • امروز بیشتر به کارهای جاری، مطالعه و نوشتن رسیدم. • تلفن زدم جهت قرار با آقای شیخ الاسلامی. • نماز پنجم ها را با ادامه ی داستان یاقوت و تشرّف دوباره اش خدمت حضرت در راه حج، پی گرفتم. از این موضوع گریزی زدم به عظمت اهل بیت علیهم السلام که دعا می‌کنم آن گونه که بایسته است در ذهن بچه‌ها بماند. در این میان عزیزی پرسید که پدرهای کلیساها که در دین خود متدیّن هستند به بهشت می روند؟ که گفتم اگر ندانند دین حق را و متدین آن چیزی باشند که فکر می‌کنند درست است شاید امیدی باشد اما اگر بفهمند و نپذیرند نه! جای صحبت بیشتر و استفاده از مباحث مختلف دیگر دارد! آن چه الان - در مدرسه - به ذهنم رسیده بردن نوار مرحوم خبازیان است و داستانی که ایشان می گوید درباره سنی ای که ماه رمضان غذا می خورد چون می دانست اگر ولایت نداشته باشد گرفتار است و می خواست لااقل گرما و گرسنگی نکشد! جالب خواهد بود پخش این داستان از نوار. • برای چهارم ها احکامی درباره ی قرار گرفتن دست و انگشتان پا در سجده گفتم و به عظمت اهل بیت علیهم السلام اشاراتی داشتم مثل پنجم ها؛ برای پنجم ها تشرف دوم جناب یاقوت را نگفتم. کلاس های چهارم حضور خوبی دارند و پنجم ها سرحال تر و شلوغ ترند؛ به هر حال دعا می کنم خدا توفیق خدمت دهد. • بعد از پیگیری وضعیت امور نمازخانه با آقای مشکینی گفتگویی ‌کردم؛ با آقای ترقی درباره دقت بیشتر و وقت تخصصی تر و کار حساب شده تر برای رفع مشکلات عُمقی بچه ها و از دانش آموز ... در کلاس دوم و گفتگویم با آقای کاویانی و دکتر برجعلی سخن گفتم و سعی در ترغیب مدرسه برای آوردن یک متخصص! • آقای مهندس حقیقی هم تقریبا همه ی صحبت ها را ‌شنیدند. • خدایا در این دل شب (27 مهر78؛ساعت حدود 12) از شب میلاد امام جواد علیه السلام که می نگارم دلم می تپد برای خدمت به تو و بندگان تو. خدایا به حق جوادالائمه علیه السلام، جوانی من را در راه ولایت و معرفت و راه امام زمان علیه السلام قرار بده و مرا فدائی آل الله و مکتب حقه ی شیعه بگردان. خدایا! تو را به جوادالائمه قسم دستم را آنی و کمتر از آنی از دامان پر مهر علی و آل علی علیهم السلام جدا مگردان! آمین. https://ble.ir/S_M_Kheradmand
دو هفته ایست مشغول خواندن این کتاب هستم. نکات جالب و مهمی دارد؛ گر چه ما برای وصل کردن می کوشیم اما نکات این کتاب را هم برای کمک به مراجعان لازم داریم. شاید اغراق نباشد اگر بگویم هر فصلی از کتاب موجی از غم، به جان و دلم می زند؛ ساخته های ساحلی ام را آشفته می کند ولی دوباره به امید یاری یک دوستدار امیرالمؤمنین علیه السلام، یک نیازمند کمک و یک آرامش بخشی، شروع به ساختن می کنم! دست التجایم به درگاه الهی بلند است و چشمان کم رمقم به دستان یاریگر ولی الله الاعظم است. https://t.me/S_M_Kheradmand
برنامه ای برای یاری نداریم؟ روز شهادت حضرت به نقل 75 روز : 6 آذر 1402 روز شهادت حضرت به نقل 95 روز : 26 آذر ماه 1402 آیت الله شیخ حسین وحید خراسانی: «اگر بروی کنار قبر امام هشتم، مادر او زهراست. اگر بروی کنار قبر سیدالشهدا، مادر او زهراست. اگر بروی در قبرستان بقیع، مادر آن چهار امام زهراست. اگر دنبال امام زمان می‌گردی، مادر او صدیقه ی کبراست. همه همت‌تان را در خدمت به فاطمیه صرف کنید، فردای قیامت خواهید فهمید؛ پیغمبر فرمود به دخترش «فالویل کُل الویل» ویل برای کسی است که به تو ظلم کرده. کلمه دوم این است که فرمود: «و الفوزُ العظیم لِمَن نَصرَک»؛ فوز عظیم برای کسی است که تو را یاری کند. آن پرچم‌هایی که روز شهادت حضرت زهرا بلند می‌شود، همه این‌ها عَلمی است که به اسم نصرت او افراشته می‌شود و شما دارید با آن پرچم می‌گویید ای دختر رسول خدا، ای بضعه خاتم انبیا، ای مادر سیدالشهدا اگر جنازه ی تو دل شب دفن شد،‌ ما نبودیم خدمت کنیم، این خدمت ماست امروز.» «فردا که بُوَد وعده ی جنات نعیم تسلیم کنم هر چه غلامی دارم». https://t.me/S_M_Kheradmand
گزاره هایی پیرامون (8 - در پیام رسان ایتا) * آن طورها هم نیست! خدا نکند بخواهم سخنی بگویم که ««طلاق» را امری ساده و کوچک بشمرم؛ اما با توجه به آن چه در جهان واقعی رخ داده و متأسفانه رخ می دهد، باید یه یک حقیقت اشاره کرد و آن این است که «آن گونه که از قدیم در اذهان بوده و افراد به هم القاء می کردند طلاق، از دست دادن مادر در کودکی، اعتیاد پدر، جنگ، کم سوادی یا بی سوادی والدین و اموری مانند آن که هر کدام به نوبه ی خود نوعی فاجعه است، به معنی نابودی، پایان و یا شکست همیشگی فردی که در این شرایط قرار گرفته نیست!» سال ها پیش کتابی را از مشهد گرفته بودم به نام «کودکی مردان بزرگ»؛ خود تیتر کتاب جالب و محتوای بسیاری بخش های آن جالب بود. حتی کتاب «اسرار موفقیت» به قلم آقای سیدمرتضی مجتهدی هم مفاهیمی از این دست داشت. دو کتاب دیگر هم که برای دختران نوجوان نوشته شده بد، با همه ی ایراد ها و نقص هایش نکته های اعجاب انگیزی از موفقیّب افرادی داشت که از میان همین شرایط سخت و دشوار، بهترین زندگی ها را رقم زده بودند. در حقیقت می توان گفت: «گاهی، و برای برخی این مشکلات بهانه هایی برای گمان به جاماندگی، احساس ضعف، احساس سرخوردگی و از این قبیل است؛ بهانه ها می توانند به جهت روانی آرامش بخش باشند!» یک فرد توانمند و با انگیزه می گوید: درست است که پدرم در دام اعتیاد افتاده ولی من می توانم به شکلی دیگر زندگی کنم! درست است که پدرم ما را رها کرده ولی خدای متعال که ما را رها نکرده است! واقعیّت است که من از حضور در شرایط آرام محرومم ولی تا زمانی که از خدا عمر می گیرم استوار می ایستم و می کوشم! درست است که مادر من مثل مادرهای دیگر نیست و مرا از مهر خودش محروم کرده ولی معدن مهر و محبت حق متعال، امام عصر علیه السلام مرا می بیند و صدای مرا می شنود! چه بسا یک فرد آسیب دیده انگیزه ی بیشتری هم برای تلاش و حرکت داشته باشد چون گمان می کند باید برخی از کمبودها را هم جبران کند. پس ««طلاق» هم دیگر مثل گذشته نیست؛ حتی برای فرزندانی که پدر و مادرشان از هم جدا شده اند. https://t.me/S_M_Kheradmand
- 1402 * سه شنبه – 7 آذر 1402 - ۱۴ جمادی الاولی ۱۴۴۵ - نوامبر ۲۰۲۳ • امروز را – الحمدلله- با آبله مرغان آقا سیدمجتبی آغاز کردیم؛ البته با تبِ نیمه شب و کسالت یکی دو روزه. تعدادی از بچه های مدرسه و معلمانشان هم در ماه آبان مبتلا شده بودند. از دیروز که زمزمه ی آبله مرغان طرح شد سوالات زیادی در این موضوع پرسیدند تا جایی که برای یافتن برخی جواب ها نشستیم به گشتن دنبال مستند ها و برنامه های علمی تولید شده! • دیروز برای دومین بار در جلسه ی معلمین یکی از دبستان های شهر تهران شرکت کردم؛ بحثی با عنوان «معلمی، تربیت، دین». • با وجود شرایط سخت اقتصادی – خصوصاً برای گروه هایی چون معلمان – و جایگاه اجتماعی که – متأسفانه – در فرهنگ ما – و نه دین و شریعت ما – برای معلمان فرض شده است ورود به مباحث ارزشی معلمی، کاری دشوار و چالشی است. • با این که در ابتدا هم خودم به این فشار اقتصادی و روانی که بر معلمان وارد می آید اشاره کردم، ولی باز هم التهاب درونی و گاهی اعتراض ها را در چشمان می خواندم. البته که صدای برخی هم در نقد نگاه جامعه به معلم جماعت به واضحی شنیده شد! • بحث من چند جنبه داشت که می تواند در این جملات خلاصه شود: • 1. جایگاه معلمی در پیش دبستانی و دبستان نمی تواند فارغ از تربیت باشد و تنها به عنوان یک جایگاه آموزشی نگریسته شود. • 2. قرار گرفتن در مقام معلمی یعنی قرار گرفتن در چایگاه تربیت انسان ها؛ تربیت نسل ها. • 3. معلمی نیازمند دانشی استوار در سه حیطه است: بر چه مبنایی بسازیم؟ (مبنا) چگونه بسازیم؟ (بنا) و برای چه بسازیم؟ (هدف) یا به عنبارت دیگر: بر چه مبنایی تربیت کنیم؟ چگونه تربیت کنیم؟ و برای چه هدفی تربیت کنیم؟ • 4. در مبنا تعریف تربیت، در بنا چگونگی تربیت و در هدف چرایی ها، تعریف می شود. • 5. پرداختن ما به شیوه های بهترِ تدریس یک مفهوم بسیار خوب است اما غفلت از مبنا و بنا و هدفِ صحیح و استوار می تواند آسیب های جدی ای داشته باشد. • 6. توجه به این مبانی به معنای آن نیست که همه ی معلمان دبستان باید تدریس کننده ی تاریخ اسلام و شارح روایات باشند؛ بلکه نهادینه شدن غیرتمندانه ی معنای صحیح «تربیت» و «دین» با باور به جایگاه بلند «معلمی» - فارغ از نگاه غافلانه ی جامعه – نقطه ی آغاز و مشترک سخن در موضوع تربیت و بعد مشکلات رفتاری و اختلالات، و دیگر موضوعات است. • 7. ما در این دو جلسه به تعربف کامل تربیت و معنای دقیق دین نپرداختیم اما با اشاراتی برخی ایرادات تعاریف در ذهن بعضی معلمان عزیز و اهمیت تأمل و مطالعه در این عرصه را متذکر شدیم؛ همچنین سخن از جایگاه معلمی – و اهمیّت باور به آن برای یک معلم – در گنجایش دو جلسه ی ابتدایی نبود، ولی به هر حال سعی کردیم باورمان را به جایگاه معلمی، هدایت و تربیت مرور نمائیم. • از جمله سوالاتی که طرح شد و می تواند مورد بررسی قرار گیرد: • 1. آیا این گونه کار معلمی سخت نمی شود؟ آیا نباید به سوی سهل کردن «تربیت» پیش رفت؟ • 2. با توجه به نقش آفرینی های خانواده ها و رسانه ها، آیا معلمان واقعاً در چنین جایگاه مؤثر و مهمی قرار دارند؟ • 3. آیا از بچه ی دبستانی چیزی بیش از برخی اصول اخلاقی و رفتاری مورد انتظار است که ما خود را درگیر این مبانی و چگونگی پیاده سازی آن ها نمائیم؟ • 4. آیا همین مقدار که ما با روش های جدید در آموزش آشنا شویم و بهتر بیاموزیم کافی نیست؟ آیا انتظاری بیش از این از معلم دبستان می رود؟ • 5. این که جامعه و حکومت به خستگی و شرایط معلمان با سابقه و نیازهای معلمان جوان توجه لازم را ندارد، به معنای کاسته شدن انتظارات از ما نیست؟ اگر از ما انتظارات بیشتری داشتند، منطقا باید توجه و بهای بیشتری دریافت می کردیم! • برخی از این سوالات را به شکل فردی، به گفتگو نشستم ولی به گمانم مفید است که در جمع معلمان هم مورد اشاره قرار گیرد؛ البته فکر می کنم – در حد یک احتمال – که مسؤولان این دبستان یا بسیاری دبستان های دیگر، خودشان حوصله ی ورود به این سخنان چالشی و دامنه دار را نداشته باشند! یعنی حتی اگر آشکارا هم استقبال کنند در «فَلَتاتِ لِسان، و صَفَحاتِ وَجه» چیز دیگری به نظر می رسد! • به هر حال آنان که میان راحت طلبی و آسودگی و پرداختن به امور جاری و روزمره، تلاش و حرکت و دفاع و مبارزه و تبیین و تیلیغ را برگزیده باشند باید خود را برای خیلی از امور آماده کنند! مثلا اگر بنده در جایی سخنی بگویم و فقط به خاطر حفظ کلاس و شان خود، به بهانه ی کاری که دارم موقعیت را ترک کنم، احتمالاً وقت و جایگاهم را محترم تر می شمارند؛ ولی اگر برای تبیین مطلبی برای یک معلم، بی هیچ چشمداشتی بایستم و گره های ذهنی اش را – در حد توانم و به یاری امام عصر علیه السلام – بگشایم، فردی کم بها و کم ارزش قلمداد شوم؛ اما وظیفه ام چیست؟ مسؤولیتم چه ایجاب می
کند؟! • پس باید مقاوم بود و کوشید؛ حق را جست و بیان کرد گرچه هر روز کار «تبلیغ» و «تربیت» سخت تر می شود. • امروز صبح ساعت 10، دویست و چهارمین جلسه ی زندگی با امام عصر علیه السلام را داشتیم؛ البته نتوانستم جلسه را تا وقت مورد نظر پیش بروم و ناچار کمی زود تر از کلاس خارج شدم ولی سوالات مهمی طرح شد تا ان شاء الله در نوبت بعد به آن پرداخته شود. • از مشاوره های روزانه ام نمی توانم چیزی بنویسم تا اصل رازداری رعایت شود ولی می توانم در این جا از خدای متعال بخواهم که آن چه خیر مراجعانم هست به فکر و زبانم جاری کند تا به لطف وجود مقدس امام عصر علیه السلام گرهی و مشکلی از ایشان گشوده شود. • فرصت یافتم تماسی با دوست و استاد عزیزم آقای سیدرضا میرغنی بگیرم و احوالشان را جویا شوم. بخشی از وقت امروز را به مطالعه در باره ی تکنیک ACT گذراندم و بخشی را به پاسخ به پرسش های پرسندگان در فضای مجازی. • از شنیدنی های دیروز، بخش کوتاهی از بیست و هشتمین جلسه ی تدریس کتاب ارزشمند «حق الیقین» باقی مانده بود که همراه با بخشی از یک جلسه ی دیگر آن شنیدم. • مترصد زمانی برای تماس با یکی از اساتیدم بودم که نشد و البته چند هفته ای هم هست که می خواهم احوال یکی از عمه ها و پسرشان را بگیرم که آن هم میسر نشده است! https://t.me/S_M_Kheradmand