eitaa logo
کانال سید مجید موسوی
2.4هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
10.2هزار ویدیو
330 فایل
دورهمی http://eitaa.com/joinchat/222887953Cd2cc5260f6 مدیر @majd_h1365 گسترده یار: @gostardehyar با من بصورت ناشناس سخن بگو https://6w9.ir/Harf_8161333
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند 🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»... نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» منبع: (@dralihaeri) @haerishirazi
داستان بسیار جالب: 😨😨 من یه معلول ضایعه نخاعی هستم که از گردن به پایین فلجم. اوائل بیماریم یه روز روی تختم بودم که پسر ۵ ساله ام چادر مادرش رو پوشید و اومد جلوی من برا شیرینکاری ، همین دیدمش خنده ام گرفت، پسرم هم با دیدن خنده من خجالت کشید و شروع کرد به دویدن ، همینطور که می دوید داشتم نگاهش میکردم که یکدفعه چادر، زیر پاهاش گیر کرد و با صورت خورد به میز شیشه ای جلوی مبل، صورتش پاره شد و حسابی خون اومد ،همه این صحنه ها رو با چشم خودم دیدم ولی هیچ کاری برا جگر گوشم نتونستم بکنم 😭😭 حتی نمیتونستم بغلش کنم و آرومش کنم خلاصه صورت پسرم بخیه خورد و خوب شد ولی غم و غصه اینکه نتونستم براش کاری کنم خیلی اذیتم میکرد تا اینکه یاد یک نفر و داستانش افتادم و بالاخره آروم شدم: یکدفعه به یاد امام سجاد علیه السلام تو کربلا افتادم، وقتی که از صبح عاشورا یا دید و یا شنید که یکی یکی عزیزانش رو شهید کردن ولی بخاطر مریضی سختی که داشت نمی تونست کاری کنه. داداش علی اکبرش رو قطعه قطعه کردند، نتونست بره کمک😭😭 پسر عموهاش قاسم و عبدالله ، پسر عمه هاش، عموهاش رو همه رو کشتن ولی فقط دید و زجر کشید تیر به گلوی نازک داداش کوچیکش خورد ولی نتونست....😭😭😭 تا اینکه عصر عاشورا صدای( هل من معین یعیننی ) باباش حسین رو شنید، خواست سینه خیز به طرف دشمن بره که عمه اش زینب نذاشت 😭😭 تازه از غروب عاشورا ، کتک زدن زنها و بچه ها شروع شد ولی ... 😭😭 برای یه مرد این داغها رو دیدن و اینکه نتونه کاری کنه و بعدشم ۳۵ سال زنده بمونه خیلی خیلی خیلی سخته ⬛️ شهادت امام سجاد علیه السلام اسوه صبر و ایستادگی تسلیت برای نویسنده دعا کنید🌹
30.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یخیمات بصوت الرادود عمار الکنانی +زیرنویس فارسی 🌸مداحی خاطره انگیزی که اربعین ۹۶ از موکب‌های اربعین پخش میشد این ویدیو در یوتیوب ۱۲ میلیون بازدید کننده داشته است
🔻بهار و تابستان داغ هنوز به پایان نرسیده: - ۳۰۰ آتش‌سوزی در تاسیسات و ناوها و بیشه‌ها. - ۲۰۰ هزار کشته‌ی کرونا. - ۱۰۰ روز اغتشاش و شورش خیابانی مستمر. ظاهرا دروازه‌های تازه باز شده. 🔻آمریکا و صهاینه خواب تابستان داغ با شعار «شورش گرسنگان» رو برای ایران دیده بودند؛ با نشر گسترده تصاویر کسانی که در سطل زباله غذا می‌جستند! اما با رزمایش این توطئه خنثی شد. الحمدلله 🔸 در رزمایش در ۱۵۰ روز اخیر صدها میلیون بسته غذایی بین مردم توزیع شده است: - در حداقل ده هزار مسجد و حسینیه، در ۱۵۰ روز. - در هر روز، متوسط هزار بسته‌ی ارزاق در هر مسجد. به برکت این رزمایش‌، خدا توطئه دشمنان را خنثی کرد. 🔸 در رزمایش عظیم مردم شریف ایران با کمک سپاه، کمیته امداد، بنیاد مستضعفان و سایر نهادها این حماسه را آفریدند. ماشاءالله 🔸 انفاق و زکات که در رزمایش دیده شد، ساز و کار «کدآمایش اجتماعی» است؛ اقتصاد برکت‌مبنا که صرفا مختص اسلام است و بس.
4.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیخ حسین انصاریان:نزارین من تو بیمارستان بمیرم
هدایت شده از نشریه فرهنگ پویا
13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 شهادت امام زین‌العابدین (ع) 🔹 چهل سال گریه کرد... 🔸 وقتی امام زین العابدین (ع) با کودکان شیرخواره روبرو می شد... 💠 برای شفاء استاد بزرگوار حاج شیخ حسین انصاریان دعا کنیم. 🆔 @farhang_puya