eitaa logo
صالحین تنها مسیر
219 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑 آثار شگفت انگیز عبادت در ماه رجب! ✅از ثوبان غلام پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده که گفت: ما جمعی در خدمت پیامبر بجایی می رفتیم. ✨ عبورمان به گورستانی افتاد. حضرت اندکی در میان قبرها بایستاد و سپس به راه افتاد. 🌀 من عرض کردم توقف شما در قبرستان به چه خاطر بود؟ حضرت سخت گریه کرد و ما نیز محزون و گریه کردیم، 🌹سپس فرمود: ای ثوبان اینان در قبرهایشان معذّبند آنچنان که من ناله آنها را شنیدم و دلم به حالشان به رحم آمد و از خدا خواستم عذابشان را تخفیف دهد و خداوند اجابت فرمود. ✍ اگر اینها در ماه رجب روزه گرفته بودند، در قبرهایشان عذاب نمی شدند. 💠عرض کردم: یا رسول اللّه روزه و عبادت در ماه رجب از عذاب قبر ایمنی می دهد؟ 🌹 فرمود: آری سوگند به آنکه مرا به حق فرستاد هر مرد و زن مسلمانی که یک روز از رجب را روزه بدارد و یک شب آن را به عبادت برخیزد و جز رضای خدا نظری نداشته باشد 🔆عبادت هزار سال در نامه عملش ثبت گردد که روزهایش را روزه و شبهایش را به عبادت گذرانده باشد و... 📚منبع: بحارالانوار، ج 49، ص 39.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💕 «وکَهفِ‌الوَرۍٰ» پناھِ‌بےقرارۍهاۍِمردم، 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹به همه احترام بذار حتی اونایی که لیاقتشو ندارن! نه به‌عنوان یه انعکاس از شخصیت اونا بلکه به عنوان یه بازتاب از وجود خودت ❤️ یعنی؛ به کسایی احترام بذاری که نه برات کاری کردن و نه قرارِ کاری کنن! 👌 وگرنه همه به آدمایی که بهشون نیاز دارن احترام میذارن✔️ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺سبک زندگی قرآنی:🌺 🍂فقط به خدا رو کنید.🍂 🔶اللَّهُ الصَّمَدُ. ✅امام جوادعليه السلام در معناى «صمد» فرمود: سيّدٌ مصمودٌ اليه: او بزرگى است كه موجودات به او رجوع مى كنند و محتاج اويند. (تفسیر نور) 🍃خدا قبله ی حاجات است. 🍃خدا تنها بی نیازی است که نیاز موجودات را رفع می کند. 🍃احدی در صمد بودن، کفو و همتای خدا نیست. ❌پس خدایا! فقط به تو رو می کنیم و فقط بر تو تکیه می کنیم و با یاد تو به آرامش می رسیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌗وَالطُّمَأْنِينَةُ إِلَى كُلِّ أَحَد قَبْلَ الاِخْتِبَارِ لَهُ عَجْزٌ 💎اطمينان به هركس قبل از آزمايش و امتحان او دليل عجز و ناتوانى است 🖋 دوستان انسان در سرنوشت او تأثير عميقى دارند نبايد هيچ كس را بدون امتحان به دوستى برگزيد. سرمايه هايى را كه خدا به انسان داده نمى توان در اختيار هركس گذاشت، اى بسا انسانِ خائن و سارق باشد، بايد افراد را كراراً آزمود و سپس به آن ها اطمينان كرد. 📘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 سلام دوشنبه تون معطر به ذکر عطر خوش صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان  پاک و مطهرش 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🌹‌وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ در پناه لطف خدای مهربان و عنایت اهل بیت علیهم السلام زندگی خوب و خوشی داشته باشید ان شاء الله تعالی 🌹 دوشنبه تون پر خیر و برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5890769734927910004.mp3
2.67M
🌿بهار معنویت چند پیشنهاد کاربردی برای 👌
انقلاب مردمی، مردم انقلابی ۷.m4a
5.5M
۷ 🇮🇷بسم رب الشهداءوالصدیقین🇮🇷 چگونه برا تغییر اوضاع قدم برداریم؟؟؟ یه گام اساسی اینه که تصمیم بگیریم ما مردم 👈 نقش آفرینی کنیم در اقتصاد؛ در معیشت تو همه چیز ما تصمیم بگیریم سبک معیشت خودمون رو تغییر بدیم✅
صالحین تنها مسیر
#انقلاب_مردمی ۷ #تعاونی 🇮🇷بسم رب الشهداءوالصدیقین🇮🇷 چگونه برا تغییر اوضاع قدم برداریم؟؟؟ یه گام
الان مثلا پول گذاشتن تو بانک در جامعه ما زشت نیست این سبک زندگی ما هست😖 در حالی که اگه همین یه سبک زندگی رو تغییر بدیم خیلی از مشکلات اقتصادی ما حل خواهد شد ان شاءالله پس ما مردم باید تعاونی ها رو تقویت کنیم👌 امروزه تو جهان؛ تعاونی ها رشد کرده ان چقدر طرفدار پیدا کرده ان✔️ یکی از تعاونی های موفق در انگلستان هست و الگوی عملی برا کشورهای دیگه شده😕 به اسم 👈تعاونی مصرف پیشگامان منصف راچدایل که از سال ۱۸۴۴ شروع به کار کرده و بیش از ۸۰۰ میلیون عضو داره ما ایرانی ها استعداد عجیبی داریم در الگو گرفتن از غربی ها😐 و کنار گذاشتن سبک زندگی خودمون چی میشه از این استعداد در مسیر درست استفاده کنیم؟؟؟ بیاییم تو این بحث سبک زندگی غربی ها رو یادبگیریم چه اشکالی داره؟؟ فرمود 👈 "تعاونوا علی البر و التقوی ..." اگه به همین آیه در معیشت و اقتصاد عمل کنیم تمام مشکلات امروزی ما به فضل الهی حل خواهد شد اینو هم تاریخ به ما نشون داده✅ که بزرگ ترین مشکلات رو به وسیله ی مردم حل کردیم صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋ ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡 رفع غم و اندوه 💡 💠دکتر سید محسن میرباقری 🔶 حدیث مورد اشاره استاد میرباقری در این ویدیو: امام زين العابدين عليه السلام : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : آيا به شما خبر ندهم كه خير دنيا و آخرت در چيست و هرگاه افسرده و غمگين شديد و خدا را خوانديد او غمتان را بزدايد؟! عرض كردند : چرا، اى پيامبر خدا. فرمود: بگوييد: «لا إلهَ إلاّ اللّه ُ، ربُّنا لا نشرك به شيئا (معبودى جز خدا نيست . او پروردگار ماست و چيزى را شريك او نمى دانيم)» . و سپس آنچه مى خواهيد از خدا بطلبيد. الإمامُ زين العابدين عليه السلام : قال رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أ لا اُخبِرُكُم بما يكونُ بهِ خَيرُ الدُّنيا و الآخِرَةِ ، و إذا كُرِبْتُم و اغْتَمَمْتُم دَعَوتُمُ اللّه َ ففَرّجَ عَنكُم؟! قالوا : بلى ، يا رسول اللّه . قالَ : قولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ ربُّنا لا نُشرِكُ بهِ شَيئا ، ثُمَّ ادْعوا بما بَدا لَكُم منبع: بحار الانوار - جلد ۹۴ - صفحه ۲۰۸
صالحین تنها مسیر
"رمان#پلاک_پنهان قسمت0⃣7⃣ سمانه سریع وارد پارک شد و با چشم به دنبال کمیل می گشت،هوا سرد بودو ابرها
"رمان قسمت1⃣7⃣ ــ نه اتفاق بدی نیفتاده سمانه نفس راحتی کشید و گفت: ــ پس چی شده؟ کمیل نفس عمیقی کشید و گفت: ــ اون شب ــ کدوم شب؟ ــ اون شرط ازدواجو گفتم سمانه چشمانش را روی هم فشرد: ــ لطفا این موضوعو باز نکنید ــ باید بگم ــ لطفا ــ سمانه خانم لطفا به حرفام گوش بدید،من اون حرفارو به خاطر شرایطم گفتم،به ولابه‌ علی برا گفتنشون خودم هم داغون شدم سمانه با حیرت به او خیره شد. ــ وقتی صغری و مادرم بحث ازدواج و خواستگاری از شمارو وسط کشیدند،اول قبول کردم اما وقتی به خودم اومدم دیدم نمیتونم جلو بیام و شمارو درگیر زندگی پر دردسرم کنم. دستی به صورتش کشید گفتن این حرف ها برایش سخت بود اما باید می گفت: ــ واقعیتش میترسیدم سمانه ارام زمزمه مرد: ــ از چی؟ ــ از اینکه به خاطر انتقام از من سراغ شما بیان،اونشب پشیمون شدم و نخواستم این حرفارو بزنم ولی وقتی برای چند لحظه به اون روزی که شما به خاطر من آسیب ببینید فکر کردم... نتوانست ادامه بدهد،سمانه شوکه از حرف های کمیل و این همه احساسی که فکر نمی کرد در وجود شخصی مثل کمیل باشد،بود. ــ الان این حرف هارو برا چی میزنید؟ ــ سمانه خانم با من ازدواج میکنید شُک دومی بود که در این چند لحظه به سمانه وارد شد،سمانه دهن باز می کرد تا حرفی بزند اما صدایی بیرون نمی آمد.باورش نمی شد کمیلی که به خاطر اینکه به او آسیبی نرسد ازش دوری کرد و الان دوباره از او خواستگاری کرده بود؟ ــ یعنی .. یعنی الان دیگه نگران نیستید که به من آسیبی بزنن ــ غلط کردند غرش کمیل ،لرزی بر قلب دخترک روبرویش انداخت. ــ به مولا علی قسم نمیزارم بهتون نزدیک بشن،حاضرم از جونم بگذرم اما آسیبی بهتون زده نشه،جوابتون هر چیزی باشه،اگر قراره همسرم بشید یا همون دختر خالم بمونید بدونید اگه بخوام کاری کنن به خاک سیاه مینشونمشون سمانه سرش را پایین انداخت،قلبش تند می زد ،احساس می کرد صدایش در فضا میپچید،فکر مزاحمی که به ذهنش خطور کرد را ناخوداگاه به زبان آورد: ــ یعنی به خاطر اینکه مواظبم باشید دارید پیشنهاد ازدواج می دید؟؟ ابروان کمیل در هم گره خوردند،با صدایی که سعی می کرد آرام باشد گفت: ــ از شما بعید بود این حرف،فکر نمیکردم بعد این صحبتام این برداشتو بکنید سمانه شرمنده سرش را پایین انداخت. ــ ازدواج اینقدر مقدسه که من نخوام به خاطر دلایل بی مورد اینکارو بکنم،من میتونستم مثل روز هایی که گذشت مواظبتون باشم،پس پیشنهاد ازدواج منو پای مواظبت از شما نزارید 🌹نویسنده:فاطمه_امیری ادامه‌ رمان
"رمان قسمت2⃣7⃣ ــ چادرتون خیس شده،بریم تا سرما نخوردید سمانه باشه ای گفت و دوباره به ماشین برگشتند،کمیل سیستم گرمایشی را روشن کرد و دریچه ها را به سمت سمانه تنظیم کرد،سمانه از این همه دقت و نگرانی کمیل احساس خوبی به او دست داده بود،احساسی که اولین باری است که به او دست میداد.وقتی بی حواس آن حرف ها را در مورد باران زد سریع پشیمان شد. چون فکر می کردکه کمیل او را مسخره می کرد اما وقتی همراهی کمیل را دید از این همه احساسی که در وجود این مرد می دید،حیرت زده شد. ــ خیلی ممنون بابت شکلات داغ و اینکه گذاشتید کمی زیر بارون قدم بزنم ــ خواهش میکنم کاری نکردم دیگر تا رسیدن به خانه حرفی بینشان زده نشد ،نزدیک خانه بودند که سمانه با تعجب به زن و مردی که در کنار در با مادرش صحبت می کردند خیره شد،کمیل که خیال می کرد آشناهای سید باشند اما با دیدن چهره متعجب سمانه پرسید: ــ میشناسیدشون؟ ــ این دختر خانم محبیه ،ولی اون آقارو نمیشناسم ــ برا چی اومدن؟ ــ نمیدونم هردو از ماشین پیاده شدند فرحناز خانم با دیدن سمانه همراه کمیل شوکه شد اما با حرف سهیلا دختر خانم محبی اخمی کرد. ــ بفرما خودشم اومد سمانه و کمیل سلامی کردند که سهیلا و برادرش جوابی ندادند،کمیل اخمی کرد اما حرفی نزد،سهیلا هم که فرصت را غنیمت دانست روبه سمانه گفت: ــ نگاه سمانه خانم ،من در این مورد با مادرتون هم صحبت کردم ــ خانم محبی بس کنید ــ نه فرحناز خانم بزار بگم حرفامو،سمانه شما خانومی خوبی محجبه ولی ما نمیخوایم عروس خانوادمون باشی سمانه شوکه به او خیره شده بود ،آنقدر تعجب کرده بود که نمی توانست جوابش را بدهد. ــ ما نمیخوایم دختری که معلوم نیست چند روز کجا غیبش زده بود و از خواستگاری فرار کرده بود عروسمون بشه سمانه با عصبانیت تشر زد: ــ درست صحبت کنید خانم،من اصلا قصد ازدواج با برادرتونو ندارم،پس لازم نیست بیاید اینجا بی ادب بودن خودتونو نشون بدید الانم جمع کنید بساطتونو بفرماید خونتون سهیلا که حرصش گرفته بود پوزخند زد و گفت: ــ اینو نگی چی بگی برو خداروشکر کن گندت درنیومده کمیل قدمی جلو آمد و با صدای کنترل شده گفت: ــ درست صحبت کنید خانم ،بس کنید وسط خیابون درست نیست این حرفا کوروش با دیدن کمیل نمی خواست کم بیاورد می خواست خودی نشان دهد ،با لحن مسخره ای گفت: ــ چیه؟ترسیدی گندکاریای دخترتونو به این و اون بگیم بعد بمونه رو دستتون اما نمی دانست اصلا راه درستی برای خودی نشان دادن،انتخاب نکرده. با خیز برداشتن کمیل به سمتش ،سمانه با وحشت به صورت عصبانی و خشمگین کمیل نگاهی کرد و نگاهش راتا یقه ی کوروش که بین مشت های کمیل بود امتداد داد. 🌹نویسنده:فاطمه_امیری ادامه‌ دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا