eitaa logo
صالحین تنها مسیر
219 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 دست به سینه جلوش ایستادم: _اگه جوابم منفی باشه چی ؟ نگاهی چپکی کرد و گفت: _راستی اون خونه رو معامله کردم ...دادم شوفاژاشو تعمیر کردن ...کابینتاشم عوض کردم... بعد با شیطنت خندید: _اتاق خوابشم کاغذ دیواری کردم... لب گزیدم... نزدیکم اومد... _دلم تنگ شده بود... تا نوک زبونم آمد بگم منم که لب باز نکردم ... _یک هفته بیمارستان نرفتم ...یک هفته فقط مشغول اینم که خونه رو آماده کنم ...کارهای عروسی رو انجام بدم ...یک هفته نه خواب دارم نه خوراک ، ماهی جان من دوست دارم... سر بلند کردم منم دوسش داشتم این قلب لامصب تپنده ام میگفت که نفس ام رو بریده بود تو چشمهای روشنش زل زدم ...گفتم _اگه جوابم منفی باشه چی ؟ با عصبانیت تمام نگاهم کرد و گفت: _شما بی خود میکنین جواب تون منفی باشه.... با چشمای گرد شده نگاش کردم و زیر لب گفتم _امیر.... کلافه دستی تو موهاش کشید _جان امیر ....عمر امیر... نگاه عاقل اندر سفیه بهش کردم _من شرط دارم ؟ نوچی کرد _شما امر کنید... چشم ریز کردم... _من می خوام برم سر کار ....من وضعیت ظاهریم همینه ...مامانم تنهاست ...و اگه شرط هامو قبول کردی ...شرط آخر هم میگم... سرشو به معنای خوبه تکون داد و نزدیکتر ایستاد و دستشو دور کمر من انداخت . _من دارم مطب مستقل میزنم ...به یک همکار خانم منشی نیاز فوری دارم ...من وضعیت ظاهری تو رو دیدم و با همین ظاهر هم عاشقت شدم ...واسه مامان شما و مامان خودم برنامه ها دارم ...که تنها نباشن... دست به سینه ایستاد و سرشو بالا گرفت: _خوب ....آخریش چیه ؟ _صیغه محرمیت فسخ بشه و شما به اتفاق مامان تون درست و حسابی تشریف بیارین خواستگاری... از حرفم جا خورد.... سرم رو پایین انداختم. _روزی که مارو عقد کردن بدترین روز زندگیم بود. ..میخوام اگه یک روز توی ذهنم خاطراتم رو تداعی کردم روز خواستگاریم اون روز نباشه... صدای نفس بلندش رو شنیدم... _حالا حتما باید محرمیت فسخ بشه... سری به علامت مثبت تکون دادم. و نگاه هایی که حرف های زیادی داشت ...و ترسی که تو چشماش بود. و یکدفعه منو به آغوش کشید... بهادر و آقابزرگ اومدن، موژان با کلوچه های محلی هم پذیرایی کرد.. شب هم به خواسته ی من آقا بزرگ صیغه رو فسخ کرد ...کلافگی امیر حسین دیدن داشت ...وقتی همون جا به حاج خانم زنگ زد تا با مامانم قرار خواستگاری رو واسه فردا شب بزاره... بهادر بلند بلند می خندید و میگفت _ چه کاریه که فردا شب باشه حتما ، حالا اومدیم و بلیط گیر نیومد خواستگاری بدون عروس و داماد... امیر حسین سرشو ماساژ داد وارد آشپزخونه شد. به دنبالش رفتم... _ماهی می تونی یک قرص مسکن برام پیدا کنی.. قرص رو با یک لیوان آب کنارش گذاشتم... تا خواست دستمو بگیره دستمو از زیر دستش بیرون کشیدم... لب گزیدم... کلافه پوفی کشید: _گذر پوست به دباغ خونه میفته ماهی خانم... بلند شد و قرص رو خورد و لیوان آب رو هم لاجرعه سر کشید... نزدیکای ظهر بود که بهادر با چهارتا بلیط برگشت... منم چمدونم رو آماده کرده بودم ...دل کندن از این شهر برام سخت بود تازه خودمو پیدا کرده بودم ..شهری که برفاش نوید آرامش بود ...از موژان قول گرفتم که حتما خونه ی ما بیاد... چادر سیاهم رو سر کردم و لبخند امیر حسین رو دیدم ...من یادگرفتم اگه کسی برای من قدمی بر میداره من براش صد قدم بردارم ...امیر حسین با ظاهر قبلی من مشکلی نداشت چون منو با همین ظاهری که داشتم قبول کرده بود ...حالا هم نوبت من بود که بخاطرش حداقل حفظ ظاهر کنم... هواپیما به زمین نشست ...دایی طاهر ، مامان ، حاج خانم و خاله طلعت با عمو جواد توی فرودگاه بودن، دیدنشون حس خوبی برام داشت... وقتی همه از اونجا به خونه ما رفتیم ...مراسم خواستگاری من شروع شد ولی با همه خواستگاری ها فرق داشت وقتی قرار عروسی هنوز برای هفته بعد پابر جا بود هیچ کس حرفی از مهریه و شرط و شروط ماقبل عروسی نزد...همه کنار هم حرف میزدن و می خندیدن انگار یک مهمانی عادی بود ..فقط سبد بزرگ گلی که روی میز بود یکم مجلس رو شبیه خواستگاری کرده بود ....توی آشپزخانه در حال ریختن چای بودم که امیر حسین وارد شد _خوب اینم از خواستگاری خانم.... نگاهی به پذیرایی کردم و نیش خندی زدم _این که بیشتر شبیه مهمونیه تا خواستگاری... پوف کلافه ای کشید از خنده لب گاز گرفتم _ولی خوب باشه ...قبول... دستشو تو جیب شلوارش کرد... از طبقه بالای کابینت می خواستم قند بردارم که امیر زودتر به کمکم آمد و پلاستیک قند رو داد
🌷 سریع چادرم رو که کنار رفته بود درست کردم و موهامو داخل دادم...  چشم درشت کرد  _ماهی دیگه شورش رو در آوردی...  سر به زیر گفتم  _خوب زشته.. .  نزدیکتر آمد  _زشته!...   دستشو بند بازوی من کرد و من جلو کشید   _کی گفته...  با ترس نگاهش کردم  _تو رو خدا امیر ما بهم نامحرمیم...  با بُهت گفت  _نا محرم....  کلافه نگاهم کرد و سینی چای رو برداشت به پذیرایی رفت...  از اون شب تو کل اون یک هفته من رو میگرفتم و اون حرص می خورد و خط و نشون  میکشید ... حتی واسه چیدن خونه مامان یا سمانه رو دنبال خودم می کشوندم...  حتی وقتی توی آرایشگاه دنبالم اومد...  چادرم رو محکم گرفته بودم ...تا صورتم دیده نشه ...و حرصش رو که روی پدال گاز ماشین  خالی میکرد میدیم...  و من لذت می بردم از این بازی که راه انداخته بودم. شراره کنارم نشست: _خوشحالم که خوشبخت شدی...  نگاه قدر شناسانه ای بهش کردم  _از آرمان چه خبر ...شوهرت شکایت کرد ازش ؟ لبخند زد:  _نه ....نمی خواستم از من کینه به دل بگیره ...منم فراموشش کردم ...بخشیدم شاید اونم آدم بشه...  سمانه دست دور گردنم انداخت   دست اون ارایشگر طلا که تومیمون رو اینقدرعروسک کرده.... بعد دستی روی موهای شنیون شدم کشید -دلم می سوزه واسه امیرحسین توروباموهای مصنوعی قالبش کردیم... دستشو پس زدم: بهتراز توهستم که لنگ شوهری... چشم ریز کرد  -ماهی تو این فک و فامیلای آقای دکترپسرمسرندارن من برم تو مخ زدن ماماناشون بلکه بیان  خواستگاری.... یکدفعه صدای مریم سادات روازپشت سر شنیدم.... -وای سمانه تولب ترکن....نگاه کن اون مادرشوهرمنه خیلی ماهه....برادرشوهرکوچیکم مهندس  عسلویه است...واسش دنبال عروسیم...سمانه سرخ شده سربه زیر انداخت  نه ...نه من شوخی میکردم به خدا مریم جون....  مریم سادات لبخند گله گشاد زد ولی من جدی میگم...و رفت به طرف همون خانم که اشاره کرده بود  شراره بُهت زده گفت: واقعا رفت بهش بگه...  سمانه نیشش باز شد و بشکنی زد: جونم جون ...مام داریم شوهههرمیکنیم...  حاج خانم با کت و دامن زرشکی و موهای سشوارکرده نزدیک شد  مادر حجاب کن عاقد داره میاد....  خودش چادر رنگی گل برجسته ای سرش کرد و روشو محکم گرفت....  باکمک شراره حجاب کردم.....  امیر حسین هم با ده من اخم و سربه زیر کنارم نشست...  دایی طاهر و آقابزرگ و بهادر و عمو جواد هم بودن...  بالاخره خطبه عقد خونده شد...  و من ایندفه با رضایت خودم و برای اولین بار دست امیر حسین رو گرفتم لبخند قشنگ و  ملیحی رو روی لبش دیدم... درست انگار برام همون حسی رو داشت که وقتی توی جاده از سر بی پناهی برای اولین بار به  آغوشش پناه  اوردم .... وقتی برای اولین بار قلب من و دل اون زیر و رو شد.... و من برای این ارامش تاوان ها داده بودم...  دردهایی کشیده بودم ...ولی یاد گرفتم ببخشم ...تمام اون سایه هایی که توی کابوس هام بود   ...حتی پدرم... توماه منی ماهی این برکه کاشی...  اندوه بزرگیست زمانی که نباشی....  تمام ....یاحق....  
سلام طاعات وعبادات قبول حق رمان به پایان رسید امیدوارم خوشتون اومده باشه حلال کنید واسه این مدت من و ادمین ها عزیز تلاش کردیم رمان ویرایش کنیم خیلی نامرتب بود اما خدا روشکر تونستیم تا آخر ارسال کنیم رمان جذاب وخوندنی روتشکر فروان از نویسیده میکنیم واسه دست نوشته اش ان شاءالله با رمانها جذاب وخوندیش درخدمتتون هستیم🙏🙏❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺁﺭﻭﻡ... ﺁﺭﻭﻡ... رمضان داره به آخرش نزدیک میشه🌙 ████████████▒98/5% این دعاهای زیبا در آخرین روزهاو شبهای رمضان تقدیم بہ شما ♡ الهی اونقدر بخندید که صدای خنده هاتون بشه زیباترین موسیقی کائنات الهی از شادی اونقدر پر بشید که سرریزش همه ی مردم دنیا رو سیراب کنه. الهی روزیتون اونقدر زیاد بشه که امیدی باشید برای رسوندن روزی خیلیا. الهی همیشه بهترین افکار به سراغتون بیان و درست ترین تصمیمات رو بگیرید الهی اونقدر غرق خوشبختی بشید که تا عمق بی انتهای رضایت برسید الهی همیشه تنتون سالم باشه و عاقبت به خیر بشید الهی که همیشه بهترین حال ممکن رو داشته باشید و الهی که خدا همیشه هواتونو داشته باشه ♡ پیشاپیش عید فطر مبارک🌼🍃 این دعا تقدیم به همه اعضای محترم 🍃🌼 زنده و پاینده باشید🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺سبک زندگی قرآنی :🌺 🍂 قدر سرمایه عمر را بدانید. 🍂 🍂میدونین چرا بعضی‌ها از آفرینش خودشون ناراضین؟! 🍂 🔶يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً (نبأ/۴٠) 💥در روز قيامت، كفار بعد از آن كه اعمال تمام عمر خود را در برابر خويش حاضر مى بينند، آن چنان در اندوه و حسرت فرو مى روند كه مى گويند: اى كاش خاك بوديم و اصلا آفریده نمی شدیم! 🍁معمولا وقتی انسان ضرر می کند و سرمایه اش را به باد می‌دهد، آرزو می کند که کاش اصلا سرمایه ای نمی داشت! ⚡️ پس معلوم می شود کسانی هم که در این دنیا می گویند: کاش خدا مارا نمی آفرید! يا می گویند: اصلا چرا خدا مارا آفرید! سرمایه عمرشان را به باد داده و ضرر کرده اند. 💫مثل دانش آموزی که پس از گرفتن کارنامه سیاه خود، به پدر و مادرش می گوید: اصلا چرا مرا به مدرسه فرستادید؟!
🌺نگاهی به دعای روز بیست و نهم ماه رمضان :🌺 🍂 اَللَّـهُمَّ غَشِّني فيهِ بِالرَّحْمَةِ، وَارْزُقْني فيهِ التَّوْفيقَ وَالْعِصْمَةَ وَطَهِّرْ قَلْبي مِنْ غَياهِبِ التُّهَمَةِ يا رَحيماً بِعِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ. 1⃣خدایا تمام وجودم را با رحمتت بپوشان و فراگیر تا بهره ام از رحمتت کامل و تمام باشد. 2⃣خدایا با رحمت فراگیرت، به من توفیق بندگی عطا فرما و چنان از گناه و نافرمانی حفظم کن که در عصمت قرار گیرم. 3⃣خدایا رفتارهای ظاهری، نشان از پاکی یا ناپاکی قلب دارد. پس؛ بعد از عطای توفیق و عصمت، قلبم را نیز از تیرگیهای تهمت و خواطر منفی پاک فرما. 🍃ای کسی که به بندگان مؤمن، رحمت خاص و ویژه داری.🍃
🌺نکته ای از جزء بیست و نه:🌺 🔸إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُوراً إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً (انسان/١٠ و ٩) ⚡️ترجمه : (ابرار مى گويند:) ما براى رضاى خدا به شما طعام مى دهيم و از شما پاداش و تشكّرى نمى خواهيم. همانا ما از پروردگارمان، به خاطر روزى عبوس و سخت، مى ترسيم. 🔴 مشخصات انسان های نیک و مقرب خداوند : 🍃اعمالشان را خالص برای خدا انجام می دهند. 🍃توقع تشکر و پاداش از کسی ندارند. 🍃از عذاب‌های روز قيامت، خائف و ترسانند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِي لِشَهْرِ رَمَضَانَ وَ أَعُوذُ بِكَ أَنْ يَطْلُعَ فَجْرُ هَذِهِ اللَّيْلَةِ اِلّا وَ قَدْ غَفَرْتَ لِي خدایا این ماه را آخرین بار روزه‏ام در ماه رمضان قرار مده، و به تو پناه مى‏آورم از اینکه سپیده این شب سر زند، مگر اینکه مرا آمرزیده باشى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️اعلام میزان فطریه 🔹 زکات فطره امسال بر مبنای قوت غالب گندم، مبلغ شصت و پنج هزار تومان (۶۵٠.٠٠٠ ریال) و بر مبنای قوت غالب برنج، مبلغ یکصد و هشتاد هزار تومان (١.٨٠٠.٠٠٠ ریال)  است. 🔹کفاره روزه غیر عمد مبلغ شانزده هزار تومان (١۶٠.٠٠٠ ریال) است که باید به صورت نان تهیه و پرداخت شود، همچنین کفاره روزه عمد مبلغ نهصد و شصت هزار تومان (٩.۶٠٠.٠٠٠ ریال) است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*این شبها فرزندان خود را اینطور دعاڪنیم :* *ڪامل و زیبا با آموزش*از *خداوند در قرآن ڪریم* *1-‏(یا حافظ)* 🤲بارالها تو فرزندانم را بدون اینڪه من قدرت و توانایی داشته باشم به من عطا فرمودی، پس آنها را در پناه خودت بدون توان من حفظ بفرما، ڪه من قدرت محافظت از آنان را در تمامی لحظات ندارم. *2-‏(یا ڪافی )* 🤲بار الها آنها را از هر بدی و شر، و چشم زخم، و ضرر حفظ بفرما. *3-‏(یاشافی)* خداوندا آنها را از مرض ها محافظت بفرما، و اگر بیمارند شفا عنایت بفرما. *4-‏(یارحیم)* 🤲خداوندا آزمایش، و امتحان من را در آنها قرار مده، ڪه شانه هایم تحمل چنین باری را ندارند. *5-‏(یا رحمان)* بارالها آنها را در آزمایشات پنهانی و آشڪار مأجور بفرما. *6-‏ (یاڪریم)* 🤲خداوندا آنها را از بندگان صالح خودت و حافظان ڪتابت قرار بده، و آنها را از نظر دین و عبادت و اخلاق و دانش، سرآمد و بهترین مردم، و در زندگی خوشبخت ترین مردم و دارای بهترین زندگی قرار بده. *‏7-(یا جواد)* 🤲بارخدایا فرزندانم را با حلالت از حرامت بی نیاز بگردان، و با فضل و بخشش خود از احتیاج به غیر خودت بی نیازشان بگردان. *8-‏(یاقادر)* 🤲خداوندا همانطور ڪه ڪتابت را تا قیامت حفاظت می ڪنی، فرزندان من را هم از بدی محفوظ بدار. *9-(یا جبار)* 🤲بارالها دوستی با بهترین افراد، و خصلت های پاڪ و توڪل بر خودت را نصیبشان بفرما. *10-‏(یا منان)* 🤲بارالها تمامی مرضهای قلبی و بدنی را از آنها دور بفرما، و با قدرت و توان خودت مرا به نهایت آرزویم درباره آنها نائل بگردان. *11-‏ (یا ذاڪر)* 🤲بارالها مرا از احسان و نیڪی آنها در حیاتم برخوردار بفرما، و با دعایشان بعد از مرگم مرا خوشحال بگردان. *12-(یا رضوان)‏* 🤲بارالها فرزندانم را، ڪه همانا پاره ی قلب ودل من هستند، به تو سپرده ام، در مڪانی ڪه از دیدگان من پنهان هستند اما از حضورت پنهان نیستند. پس آنها را با حفاظتی ڪه لایق عظمتت می باشد حفظ بفرما. *13-(یا منان)‏* 🤲پروردگارا ، همّ و غم آن ڪسی ڪه این پیام را برای من فرستاده است را برطرف بفرما، فرزندان ونوه ها و آینده گان او را از هر بدی وسختی محافظت بفرما و هر آنچه را ڪه آرزو دارد حاجت روا بفرما. *14-(یا دیان)* 🤲خداوندا، هر ڪس این دعاهای قرآنی را دریافت ڪرد، و به دوستان عزیزخودش هدیه ڪرد برایش صدقه جاریه قبول بفرما ودر حق من و ایشان، و پدر و مادرمان و همه پدرها و مادرها وڪل مومنین و مومنات و احیا و اموات هدیه بفرما. *الهی آمین* *یا ارحم الراحمین* جزاڪم الله خیرا 🤲 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Shab29Ramazan1400[04].mp3
5.6M
🤲 مناجات با خدا: سی روز عاشقی، چه بی‌صدا گذشت 🎙 حاج میثم مطیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌تمام قرآن، ماجرای فراز و نشیب‌هایی است که حتماً بر تو نیز خواهد گذشت. صدای مَلَکی در وجودت طنین انداخته : اِقرَاء ⭕️هــــدف ما در این کانال: ✅ کاربردی سازی قرآن ✅جاری کردن مفاهیم قرآنی در زندگی 🌸🍃باید با تمام وجود درک کنیم که "قــــرآن"برای همه چالش‌های زندگی ما، هم حـــرف داره، هم درمان🌸🍃 بعد رمضان هم با قرآن بمانیم👌 👇👇 @Seday_Aseman @Seday_Aseman