eitaa logo
صالحین تنها مسیر
219 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. انسان هایی پیدا می شوند سی روز ماه رمضان را روزه می‌گیرند، عید که شد برای کفاره گناهانشان گوسفندِ حنا بسته سر می برند، اما در دلشان نه جایی برای محبت است، نه جایی برای مرحمت. مگر بدون دوست داشتن و دوست داشته شدن میشود ایمان آورد؟ انسان باید با و در عشق ایمان بیاورد.... | برشی از کتاب ملتِ عشق | 🌿
. خدا عاشق است و عشق او همه ی هستی را در بر گرفته اگر کسی را می زند و بر کسی می شورد، به خاطر عشق و دوستی اش این کار را میکند. به خاطر عشقش اورا گوشمالی می دهد و به او فشار می آورد و حتی به خاطر عشقش ، او را عذاب میکند. از روی عشق غضب میکند؛ یعنی عاشق مهربان است و حتی تجلّیِ ، تجلّیِ اوست. 🌱 | برشی از کتاب اخبات | ۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
37.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. بخشی از کتاب "لیلی نام تمام دخترانِ زمین است" از خانم عرفانِ نظرآهاری پی‌نوشت۱: من خیلی ادبیاتِ عرفانی رو دوست دارم و برای همینه که عاشق کتاب های خانم نظرآهاری هستم. 🌿 پی‌نوشت۲: چندین بار ویدئو گرفتم تا بلاخره اینو انتخاب کردم واقعا تهیه ویدئو کار سختیه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی لاریجانی کیست؟ زنده باد عباس گودرزی، نصر الله پژمانفر ، نقوی حسینی و حمید رسایی که آشکار کردن هویت گند کاری های لاریحانی رو، در پایان سخنان استاد رائفی پور. @Tanha_sfahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠اگر در پی کسب فضیلت و دوری از رذیلت هستی... کتاب به زبان ساده هر روز بخشی از این کتاب را بخوانید و به آن عمل کنید. بعد از مدتی تغییر را حس می کنید/ آیت الله بهجت (ره) 🌺🌺🌺 🔸کسی که در پی کسب فضایل و دفع رذایل است، چند چیز را باید رعایت کند: ▫️ ۱) این که از هم نشینی با بدان بپرهیزد. ▫️۲) در شناسایی عیوب خود و درمان آنها بکوشد و اعمال خود را حمل بر صحت نکند. ▫️۳) دیگران را آیینه عبرت کند و بداند که کارهای ناپسند آنان اگر از او هم سرزند، ناپسند است. ▫️۴) از آنچه که مایه تحریک قوای شهویه و غضبیه می شود، دوری کند، بلکه خیال آنها را هم به فکر و خاطر خود راه ندهد. ▫️۵) اعمالی را که ناشی از صفات پسندیده است تکرار و تمرین کند. •┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀ترفندهایی برای از بین بردن بوی سوختگی برنج🍚 🔹️چند حبه قند لابلای برنج بگذارید تا بوی سوختگی غذا را بگیرد 🔹️پنبه ایی را آغشته به آبلیمو کرده داخل دستمال کاغذی پیچیده و به مدت چند دقیقه داخل قابلمه قرار دهید بوی سوختگی را برطرف کند 🔹️زمانی که دمکش روی قابلمه است یک تکه نان روی برنج بگذارید زمان کشیدن برنج می توانید آن را بردارید 🔹️یک پیاز را پوست بگیرید و داخل برنج فرو ببرید تا بوی سوختگی را بگیرد به همین راحتی!!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از تو ... هنوز باورش سخت است هنوز چشم به در ، منتظر لبخندهای زیبایت هستم هنوز دلگرم حمایت هایت هستم هنوز... ولی ... میدانی بعد از تو، شکسته ام میدانی بعد از تو،دیگر منی نیست آیه ات را دریاب ... 🌷🌷باماهمراه باشیم 💐🌷🌷🌸🌸 🌹🌹🌾
صالحین تنها مسیر
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو💔 #قسمت0⃣1⃣ ارمیا سینی را روی اپن گذاشت و به آیه با لبخند نگاه کرد: _یه پ
💔 ⃣1⃣ ارمیا معنای آن نگاه گریزان را خوب میدانست! کمی درد داشت اما گفت: _با صدرا و محمد هماهنگ میکنم دسته جمعی بریم مشهد، برای دستبوس آقا باید برم! من شما رو از امام رضا (ع)دارم. آیه خجالت کشید؛ ارمیا میدانست دردش چیست و گاهی چقدر اینکه دردت را بدانند، خجالت دارد... آیه لباسهایش را پوشیده بود و چادرش را روی سرش مرتب میکرد که صدای در اتاق آمد. کسی به در میزد و در این روز سه نفره، او کسی نبودجز ارمیا! آیه: بفرمایید داخل! ارمیا سر به زیر وارد شد. نگاهش را به پاهایش میخ کرده بود و سرش را بلند نمیکرد. آیه نگاهش را بلند کرد و آه از نهادش بلند شد. عکسهای سید مهدی... برای خودش سری تکان داد و برای حواس پرتش افسوس خورد. ارمیا: ببخشید میشه من زینب رو ببرم پارک؟ آیه: برای بیرون بردن دخترتون از من اجازه میگیرید؟ ارمیا با احتیاط سرش را بالا آورد و به چشمان آیه دوخت: _پس اگه این‌طوره برای بیرون رفتن با شما هم لازم به اجازه گرفتن نیست؟ آیه سرش را پایین انداخت: _ساعت دو کارم تموم میشه، اگه دوست دارید با زینب بیایید دنبالم. امروز آقا صدرا ما رو میرسونه. کلیدماشین دم در آویزونه. یه دست از کلید خونه هم همونجا هست، دادم برای شما درست کردن.حس شیرینی که در جان ارمیا ریخته شد شیرینتر از عسل بود. همین است که میگویند قند در دلم آب میشود؟ ارمیا لبهایش به لبخندی شیرین باز شد: _پس ساعت دو میایم دنبالتون که هم ناهار بخوریم هم بریم خرید. آیه اینبار نگاهش را به ارمیا دوخت: _خرید چی؟ ارمیا کمی این پا، آن پا کرد و پس از مکثی که انگار دنبال توجیه میگشت گفت: _فکر میکردم خانوما خرید دوست دارن، اینه که اگه بگم شما دلیل نمیپرسین ازم، اما انگار اشتباه کردم. راستش دوست داشتم برای شما و دخترم خرید کنم. خب من تا حالا با خانواده م خرید نرفتم. فکر کنم ایده ی بدی بود. آیه به دستپاچگی ارمیا لبخند زد: _اتفاقا ایده ی خوبیه، میخواستم برای زینب یه کم لباس بخرم، خوشحال میشه که یه بارم شده با پدرش بره خرید. شاد کردن دلها چقدر آسان است. یکی دل ارمیا که بعد از سالها طعم خانواده را میچشید، یکی دل زینب که طعم پدر را میچشید، یکی دل آیه که آرامش را میچشید... آیه که با رها و صدرا رفت، ارمیا زینب را سوار ماشین رها کرد و به خانه مشترکش با یوسف و مسیح رفت و لباسهایش را عوض کرد، وسایلش را جمع کرد، نگاهی به خانه انداخت و به خانه ی آیه برگشت. وسایلش را گوشه ی اتاق زینب گذاشت. نگاهی به خانه انداخت و مقابل عکس بزرگ سید مهدی که روزی خودش همینجا به دیوار زده بودش ایستاد: _دل بریدن سخت بود؟ رفتن سخت بود؟ من که یه گوشه چشم از بانوی این خونه دیدم، بند شده دلم و پای رفتنم نیست. یه امروز و یه فردا و بعد یه ماموریت دیگه... نگاهتو ازم برندار! به خاطر توئه که من اینجام! زن عاشقی داشتی سید... اونقدر عاشق که از عشقش به تو بود که منو قبول کرده! زینب: بابایی! زینب میان درد دلهایش پرید و نگاه ارمیا را بند نگاه شبیه آیه ی زینب کرد: _جانم بابا! چقدر شیرین است این بابا گفتنها! هنوز هم دل را میلرزاند! هنوز هم طعم شیرین عسل دارد؛ انگار اصلا قرار نیست برایش تکراری شود! زینب: بریم پارک؟ سرش را کج کرده و با مظلومیت به ارمیا نگاه میکرد؛ برای پدر خودش را لوس میکرد؟! ادامه دارد... نویسنده:👇 🌷
💔 ⃣1⃣ ارمیا به جان کشید دخترکش را: _معلومه که میریم، بعدشم میریم دنبال مامان آیه و ناهار میریم بیرون. زینب داد زد: _آخ جون... هورا! آیه همانطور که مقابل رها روی صندلیهای اتاق انتظار مرکز نشسته بود، استکان چایش را برداشته و عطر بهارنارنج را به جان کشید. رها: صبح که ارمیا رو دم در دیدم تعجب کردم. آیه نگاه از استکانش نگرفت: _دیشب منم تعجب کردم، بیشتر ازاومدنش از اینکه زینب از خواب پرید و گفت بابا و دوئید در رو باز کرد. تو کارش موندم رها، چطور میفهمه؟ رها: میدونی که بچه ها حسای قویتری دارن. آیه: گفت میاد که بریم خرید، دلش خرید با خانواده میخواست! رها: درکش کن، خانواده ای نداشته،همیشه تنها بوده؛ حقشه که از زندگی لذت ببره. آیه: گفتم بیاد، ناهار هم که ندارم، بهتر شد. رها: دیشب که قیمه درست کرده بودی آیه: دیر وقت بود که رسید، غذا نخورده بود. تمام ناهار امروز من و زینب رو خورد؛ یه لذتی تو رفتارش بود که برام عجیب بود! رها: چی عجیب بود؟ بعد از یه عمر،خانواده داشتن لذت نداره؟ لذت نداره کسی باشه که برات غذا آماده کنه؟ یادمه روزای اولی که خانواده شدیم با صدرا و مامان محبوبه، برای منم لذت داشت! لذت داشت سر سفره کنار هم نشستن! لذت داشت کسی میومد دنبالم که برام نگران میشد، لذت داشت صدای خنده هایی به خاطر خجالت کشیدن من بلند میشد. بهش حق بده که لذت ببره از داشتن تو، زینب، یه خونه ی گرم،یه چراغ روشن، یه نگاه منتظر! آیه: ازش خجالت میکشم، عذاب وجدان دارم! از یک طرف به خاطر سید مهدی و از طرفی هم به خاطر خود ارمیا! دیشب اومد تو اتاقم که زینب رو بذاره روی تختم، عکسای مهدی رو دید، صبح که اومد باهام حرف بزنه تمام سعیشو میکرد که نگاهش به عکسا نیفته! رها آه کشید: بهت گفته بودم دیگه وقتشه اون عکسا رو جمع کنی. آیه کمی چایش را مزه مزه کرد: _با دلم چیکار کنم؟ رها: یه روزی به من گفتی شوهرته، گفتی حق انتخاب بهت داده اما شوهرته، گفتی نکنه زن صدرا باشی و فکرت پیش احسان، گفتی خیانت نکنی رها! من به حرفت گوش دادم؛ حالا خودت به حرفات پشت میکنی؟ باور کنم تو آیه ی حاج علی ای؟ آیه انگشتش را لبه ی استکان کشید: _یه روزی حرفات به اینجا که میرسید میگفتی باور کنم که آیه ی سید مهدی هستی؟ همون روزایی که سید مهدی رفته بود و دنیا سیاه شده بود، الان دیگه نمیگی. رها: چون الان آیه ی ارمیایی، باورکن آیه! رفتن سید مهدی رو باورکن! اومدن ارمیا رو باورکن! آیه: باور کردم، اما سخته! رها: تا شما از خرید برگردید من عکسای سید مهدی رو از روی دیوار جمع میکنم، لباساشو جمع میکنم، ارمیابرگشته و تو دوباره اشتباه روز عقدت رو تکرار نمیکنی! _دیوار خالی میشه با یک عالمه میخ! رها: خودم درست میکنم؛ کاری نکن که حس بدی داشته باشه! _منم حس بدی پیدا میکنم. رها: خودتو جمع کن آیه، حواست کجاست؟ میفهمی چی میگی؟ می فهمی چیکار میکنی؟ میفهمی شکستن دل ارمیا تاوان داره؟ _دل منم شکسته! رها: اما ارمیا دلتو نشکسته. _به‌خاطر اومدن اونه که شکسته! رها: تو هیچوقت اینقدر بی منطق نبودی، چی شده؟ چه بلایی سر آیه اومده؟ خودت بهش جواب مثبت دادی! _به خاطر زینب بود. رها: دلیلش مهم نیست، تو قبولش کردی و باید وظایفتو انجام بدی! خیلی نمک نشناسی آیه... خیلی! تو اونی نیستی که به من میگفت راه برگشت نیست و باید با صدرا زندگی کنم! تو گفتی باید صدرا رو بشناسم! گفتی بهش فرصت بدم! من به‌خاطر حرفای تو الان اینجام و تویی که لالایی گفتن بلدی خودت خوابت نمیبره! چهل روز ارمیا رو از زینب دور کردی به خاطر خودخواهیات، چهل روز آب شدن دخترتو دیدی و هنوز هم با خودخواهی دل ارمیا رو میشکنی! حالا که اومده زندگی کن آیه... زندگی کن! _دو روز دیگه میره! رها ابرو در هم کشیده گفت: _کجا میره؟ ادامه دارد... نویسنده:👇 🌷سنیه منصوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز صبح زود به آقا سلام کن یا گریه کن برای غمش یا سلام کن گر مثل من به کرب و بلایش نرفته ای هرجا نشسته ای ز همانجا سلام کن هر روزِ ماست،مستِ سلامٌ عَلَی الْحُسَین آغوش ما پر است، ز صدها بغل حسین ما عاشقیم، عاشق آقای کربلا ما زنده ایم، زنده به رویای کربلا ای کاش نامه ی عمل ما بدل شود با مُهر یا حسین، به ویزای کربلا اصلا بهشت، شعبه ای از خاک کربلاست جنس شراب آن کمی از تاک کربلاست کرب و بلا بهشت برین است، شک نکن عرشی ترین مکان زمین است، شک نکن شد حسرت ضریح حرم قوت غالبم جا مانده ای ز قافله ام، نانم آجر است ای کاش پادشاه، نظر بر گدا کند من را مسافر کند : ❤️ ناخوش‌احوالم‌برایم‌استراحت لازم است نوکرت را چند‌روزی دعوتش‌کن‌ کـربلا صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم ياابا عبدالله الحسين
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️ سعی کنید در روز مقداری تلاوت کنید. هیچ روزی بر شما نگذرد که مقداری قرآن و لَو چند آیه با تدبّر تلاوت نکنید!
🌿⃟🌿🌸🌿⃟🌿 نیایش صبحگاهی 🌺🍃 ✨ الهی .. 🌺 تو بساز که دیگران ندانند... 🕊 و تو بنواز که دیگران نتوانند ✨ الهی .. 🌺 بساز کار من 🕊 و منگر به کردار من ... ✨ الهـي ... 🌺 ذکرت، نامت سپریست‌ که 🕊 تمام دردهایمان را پس میزند 🌺 دو تمام نداشته‌هایمان را پایان می دهد 🕊 و تمام داشته‌هایمان را اعتبار می‌بخشد ✨ مهربانا... 🌺 با نام و ذکرت آغاز می کنیم روزمان را... 🕊 باشد که در تمامی لحظات یاریمان کنی آمین...🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا