Mohammad Hossein Pouyanfar - Be To Madyounam (128).mp3
3.97M
◉━━━━━━───────
↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆
به تو مدیونم حسین...🎙
▫️#محمد_حسین_پویانفر🎤
📢 یکی از صفات اصحاب سيدالشهدا(ع) كه آنها را در اين منزلت قرار داد، این بود که مثل انس طفل با مادر، مأنوس با مرگ بودند.
📢 انسانی كه با مرگ مأنوس نباشد همسفر اولياء خدا نيست.
💠استاد سید محمدمهدی میرباقری:
◀️ «اين بيان شب عاشوراي سيدالشهداست: «يَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنيَّةِ دُونى اِسْتِئْناسَ الطِّفْلِ بَلَبَنِ أُمِّه»
انساني كه با مرگ مأنوس نباشد همسفر اولياء خدا نيست.
انساني كه با بيش از دنيا مأنوس نيست و همه انسش با دنيا است و آخرت برايش جدي نشده، بيش از دنيا برايش غريبه و بيگانه است و وقتي صحبت از آخرت ميشود، انگار از يك عالم تجربه نشده دوردستي براي او صحبت میشود. چنین آدمی اهل اقدام نيست.
◀️ يكی از چيزهايي كه در انسان قساوت قلب ايجاد میكند اين است كه انسان «طَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ» باشد. در سوره حديد ميفرمايد: «فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»؛ یعنی مثل كساني نباشيد كه فرصتها را خيلي دور ميديدند لذا به قساوت قلب رسيدند. «طالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ» يعني مثلاً ما مشهد ميرويم و ده روز ميخواهيم بمانيم، سحر اول ميخوابيم و ميگوييم نه شب ديگر وقت هست، امشب از راه رسيده و خسته هستیم؛ ولي اگر آدم يك شب مشهد باشد، چون فرصت كم است از سر شب تا سحر در حرم میماند و نمیخوابد و استراحت نمیکند.
همهجا همينطور است. آدم اگر احساس كرد كه حالا جواني طولاني است و سي سال طول ميكشد سي سال بعد میبیند اين سالها تمام شد و هيچ كار نكرد. اگر خيال كرد ماه رمضان سي شب است، شب سيام ميرسد اما هنوز یکبار ابوحمزه یا افتتاح نخوانده است.
ولي اگر فرصت را كوتاه بداند، ميداند که ماه رمضان به چشم بههمزدنی تمام میشود، پس از همان اولين لحظه كار را شروع میكند؛ بلكه از قبل مهيا میشود.
اگر آدم خيال كرد شب جمعه خيلي طولاني است، اين ساعتش را مجلس میگیریم و گعده میكنيم و...، ناگهان ميبيند سحر جمعه شد و هيچ كاری نكرد. انسان فرصتها را بايد خيلي كوتاه و آخرت را خيلي نزديك بداند.
◀️ تعبیر خداي متعال راجع به آخرت اين است «أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ». اگر انسان احساس كرد صحنههای قیامت خيلي دور است، اين، در انسان قساوت ميآورد و انسان قسیالقلب و سنگين ميیشود و نمیتواند دادوستدی داشته باشد. نه فرصتها با او معامله ميكنند و نه او با فرصتها معامله ميكند.
قساوت آن حالتي در انسان است كه داد و ستد او قطع ميشود و به فرموده قرآن «كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ». یعنی حتی سنگها هم يك جوششي دارند اما اين انسان هیچ توليد و جوششي ندارد. اين قساوت برای وقتي است که انسان احساس میكند فرصتها دور هستند.
در باب ظهور هم همينطور است؛ يكي از اركان ظهور اين است كه انسان ظهور را نزديك بداند چنانچه در روایات از معصومین و همچنین در قرآن آمده است «إنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا * وَ نَرَاهُ قَرِيبًا». آدم اگر احساس كرد که خيلي دوردست است، نمیتواند خودش را آماده بكند و به وظايف منتظر عمل بكند.»
نتیجه طول غیبت.mp3
1.36M
🎧 یکی نتایج ابتلائات عصر غیبت، پالایش شدنِ جبهۀ ایمان از منافقین است. یاوران خالص امام زمام(عج)، در طولِ هزار و اندی سالِ غیبت و پس از عبور از ابتلائاتِ سنگینِ این دوران ساخته میشوند.
#استاد_میرباقری
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#مهدویت
🖊(۴) نام مبارک
🌹اَباصالح🌹
📖فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ ۖ وَالْمَلَائِکةُ بَعْدَ ذَٰلِک ظَهِیرٌ
📗سوره مبارکه تحریم آیه ۴
📖إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ
📗سوره مبارکه فاطر آیه ۱۰
📖إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا
📗سوره مبارکه مریم، آیه۶۰
✅ اولین بار وجود مبارک حضرت اباصالح (علیه السلام)، از لسان حضرت صادق (علیه السلام) با این نام، عنوان شد و از قرن یازدهم بین عام مردم عمومیت یافت.
👆امام صادق (عليه السّلام) در روایتی فرمودند:
✨إِذَا ضَلَلْتَ اَلطَّرِيقَ فَنَادِ يَا صَالِحُ وَ يَا أَبَا صَالِحٍ أَرْشِدُونَا إِلَى اَلطَّرِيقِ يَرْحَمُكُمُ اَللَّه؛
چون راه را گم كردى فرياد كن يا صالح و يا ابا صالح ما را رهنمائيد خدا شما را رحمت كند.
📗 بحارالانوار، ج۷۳، ص۲۵۳.
👈علامه مجلسی(رحمه الله علیه) حکایتی نقل می کند که: شخصی به نام امیر اسحاق استرآبادی در راه مکه گم شد؛ با گفتن «یا صالح! یا أبا صالح! ارشدونی إلی الطریق» حضرت به یاریش آمدند و او راه را یافت و بعد از آن بود که اعراب در هنگام گرفتاری امام عصر (روحی له الفدا) را با نام "اباصالح" صدا میزنند.
📗 بحارالأنوار، ج۵۲، ص۱۷۵.
📖و لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ ؛
عبادی الصالحون منظور اصحاب المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند که صالح و صالحون هستند و إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ، صفت و شاخصه ، صالحون است که مستقر در توحید و عمل صالح شده اند ؛
و صالح و صالحون در وجهی اطلاق عام بر اهل ولایت و توحید است، که حاملان امر هستند و در وجه دیگر اطلاق خاص است، همانند اطلاق تخصیصی و مصداقی، صالح المومنین، بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، براساس کریمه شریفه :
📖فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ ۖ وَالْمَلَائِکةُ بَعْدَ ذَٰلِک ظَهِیرٌ
👈که صالح در معنای لقب اباصالح ، دلالت بر شخص و وجودی میتواند داشته باشد که علمدار امر و ولایت الهی باشد و تفسیر صالح المؤمنین دلالت بر معنای صالحی کند، که حقیقت اباصالح به عنوان پدر صالح و صالحین را معنا و آشکار نماید.
🔹و این در حالی است که در حضرت قرآن در وصف بعضی از انبیاء از عمل صالح و صالح بودنشان بیان آورده شده است مثل حضرت یوسف که عرضه میدارد:
📖انْتَ وَليِّى فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنى مُسْلِما وَ الْحِقْنِى بِالصَّالِحينَ
📗سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۱
👈 پس دال بر این است که حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پدر تمامی صالح و صالحین اعم از انبیاء و اولیاء نیز می باشد .
🧷"اباصالح" در لغت به معنای پدرشایسته است و ابجد این نام مبارک ۱۳۳ و 👈 برابر با ابجد نام مبارک "عباس" است.
🖋در زیارت نامه ی حضرت عباس (علیه السلام) میخوانیم:
✨اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ "الصّالِحُ" الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِ امِیرِالْمُؤمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ....
✨کعبه ست حسین و کربلا هم قبله
✨در مذهب ما قبله نما عبّاس است
🤲باب الحسین، و دروازه ی ورود به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام ) از مضجع شریف حضرت عباس بن امیرالمؤمنین(علیهما السلام) می گذرد و حضرت علمدار (علیه السلام) است که راه رسیدن به الله را نشان میدهند، چرا که نزدیک ترین راه به الله، حسین (علیه السلام) است...
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
شکست بغض تو گفتی سه مرتبه: الشام
همین نگفتنِ از کربلا خودش روضهست...💔
#یاسیدالساجدینع✋🏻
#شهادت_امام_سجادع_تسلیت_باد🖤
#منوامامع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضهخانگی
میدونید بکائین عالم چه کسانی هستند؟
۱)حضرتیعقوب در فراق حضرتیوسف
۲)حضرت یوسف در فراق پدر
۳) حضرت زهرا در فراق پدر
۴)امامسجاد از واقعه کربلا
حضرت یعقوب و حضرت یوسف با وجودی که میدانستند دیگری زنده است گریه میکردند
حضرت زهرا در فراق پدر گریه کردند اما به بدن مطهر پدرشون بعد از رحلت جسارت نشد
اما من یه آقائی سراغ دارم که در کربلا در فراق پدر گریه کرد ولی چنان به بدن مطهر بابای غریبشون جسارت کرده بودند که نه تنها قبیلهی بنیاسد بلکه عقیلهی بنیهاشم زینب کبری سلامالله نیز با وجود اینکه مدت زیادی از شهادت برادر نگذشته بود اما بیبیزینب کبری بدن برادر رو نمیشناسند. لذا حضرت با تعجب فرمودند: اَاَنت اخی
امامسجاد فرمودند
اناابنُ مَن قُتِلَ صَبرا
من فرزند کسیهستم که سَرِ صبر کشتنش
قرار بود كه آقا فقط شهيد شود
بنا نبود شناسائيش بعيد شود
همیشه از مدینه میریم کربلا اما امروز روز شهادت امام سجاد بیاین از کربلا یه قدم بریم مدینه
دو معصوم وسط غسل معصومِ دیگر گریه کردند یکی امام باقر هنگام غسل بدن مطهر پدرشون امام سجاد
یکی هم امیرالمومنین اون ساعتی که داشتند پیکر مطهر صدیقهی اطهر رو غسل میدادند، یه وقت و ساعتی رسید که فاتح خیبر دست از غسل کشید و بلند بلند گریه کرد
اسما گفت آقا حق دارین اما خودتون فرمودین کسی بلند گریه نگرید
اسما
تو میبینی علی را زار و خسته
نمیبیتی تو پهلوی شکسته
تو میبینی ز من آه شبانه
نمیبینی تو جای تازیانه
نویسنده:ذاکراهلبیت
مرضیهرمضانقاسم
#دلنوشتههایم
♦️ دعای زیبا فرج ✨
#قرار_شبانه
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
#غروب_جمعه
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ، جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سمّ گذشت
#اللهم_عجّل_لولیّک_الفرج
✨يَا فَارِجَ الْهَمِّ، وَ كَاشِفَ الْغَمِّ، يَا رَحْمَانَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ
✨وَ رَحِيمَهُمَا، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْرُجْ هَمِّي،
✨وَ اكْشِفْ غَمِّي. يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ
✨وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، اعْصِمْنِي وَ طَهِّرْنِي، وَ اذْهَبْ بِبَلِيَّتِي
🕯اي غمگسار و اي اندوه زدا، اي بخشنده در اين
✨جهان و آن جهان و مهربان در هر دو سرا،
🕯بر محمد و خاندان محمد درود فرست.
✨اندوهم را ببَر و غمم را از ميان بردار.
✨اي يگانه، اي يكتا، اي كسي كه
🕯همگان نياز خود پيش تو آورند،
✨اي آن كه نزادهاي و زاده نشدهاي
🕯و هيچ كس همتاي تو نيست،
✨مرا از بديها نگاه دار و از گناه پاكيزه بدار
🕯و گرفتاريام را برطرف گردان
📚دعاي (54)صحیفه سجادیه
🕯بحق سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام
▪️همه دوستان حاجت روا باشند 🙏
التماس دعا 🙏
صالحین تنها مسیر
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞 #قسمت6⃣4⃣ حال احسان دگرگون شد. نامه را گرفت و خواست بنشیند که صدای زین
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت7⃣4⃣
احسان به همراه رهایی اش، مقابل زهرا خانم و زینب سادات نشسته بود.
زهرا خانم گفت: بگو مادر! خجالت نکش. غریبه بین ما نیست، راحت باش!
احسان گفت: یک در خواستی دارم از شما! نمیدونم با مطرح شدنش چه فکری درباره من می کنید.
رها گفت: ما قضاوتت نمیکنیم پسرم! بگو
احسان نفس گرفت و پشت هم گفت: شیدا ده روز دیگه میره! دوست دارم در مراسم عقد باشد. لطفا اگه مخالف هستید یا در این مدت نمیشه مراسم گرفت، یا هر دلیل دیگه ای، بگید!
رها گفت: شیدا مادرت هست و حق داری بخوای تو مراسم عقدت باشه
احسان: شیدا رفتار خوبی با زینب خانم نداشت! میدونم...
زینب سادات حرف احسان را قطع کرد: به نظرم بهتر باشد زودتر اقدام کنیم. حالا چون ده روز هستند دلیل نمیشه ما روز آخر مراسم بگیریم.
شاید ایشان روزهای آخر برنامه خاصی داشته باشند.
زهرا خانم گفت: شما خرید ها را انجام بدهید، ما هم به مراسم میرسیم.
وقت رفتن، احسان در کنار زینب سادات ایستاد و با لبخند گفت: ممنون.
زینب سادات پرسید: برای چه؟
احسان گفت: برای همه چیز...
رفت و زینب سادات هم لبخندی زد.
به خواست زینب سادات، مراسم در خانه بود. مهمان ها بیشترشان اقوام خاندان زند بودند.
زینب سادات در آن پیراهن سفید و ساده، با آن چادرزیبا با طرح های محو، آرایش ملایمی که با رو گرفتن ازنامحرمان پنهان شده بود، در کنار احسان نشست. شیدا کنار پسرش ایستاده بود. هر چند راضی به این وصلت نبود، اما آبروداری میکرد. مقابل احسان و زینب سادات ایستاد. نگاه هر دو را که جلب کرد، گفت: امیدوارم خوشبخت باشید. امیدوارم هیچ وقت از انتخابتون پشیمون نشید. امیدوارم همیشه عاشق بمونید. من اگر گفتم نه، پای بدجنسی من نذارید. پسر ها شبیه
پدرها می شن. امیر هم اول خیلی با پدرش فرق داشت اما به مرور تمام
افکار و عقاید و رفتار های پدرش توی اون ظاهر شد. اگر می خوای زنت رو
خوشبخت کنی، مثل پدرت نباش! تفاوت خانواده ها رو ببین! باید خیلی ثابت قدم باشی احسان! صدرا رو ببین و الگو کن! اگر تا سفر بعدی من این زندگی دوام آورد، اون وقت یک کادوی خوب پیش من دارید. اون موقع است که تو عروس من می شی!
بعد صورت احسان و زینب سادات را بوسید و زیر گوش زینب سادات گفت: خوش بخت باش و پسرم رو خوشبخت کن. زندگی با ما براش خوب نبود. تو زندگی خوبی براش بساز! بخاطر مادرت هم متاسفم!
مادرت تنها زن چادری بود که من از ته دل اون رو قبول داشتم.
بعد رفت و به خوش آمد گویی هایش مشغول شد. بالاخره مادر داماد بود!
عاقد آمد! جای خالی آیه در چشمان چند نفر، زیادی پر رنگ بود. زینب سادات تمام جاهای خالی را بغض کرد. بغض کرد برای آیه ای که نبود.
برای ارمیا و سیدمهدی که نبودند! برای حاج علی و فخرالسادات. چقدر جای خالی دارد این جشن! چقدر همه هستند و او نیست. مادر نیست...
پدر نیست...
دست آشنایی روی دستش نشست. ایلیا کنارش روی زمین نشسته بود و دست خواهرش را گرفته بود. او هم بغض داشت و صدایش میلرزید:
داداش احسان! من فقط همین یه دونه خواهر رو دارم! ما را از هم جدا نکنید!
احسان برادرانه نگاهش کرد: من بدون تو خواهرت را نمیخواهم!
چشمکی با لبخندش زد و ادامه داد: من فقط زن نمیخوام، خانواده میخوام! تو و زینب خانم، خانواده من هستید و هیچ وقت از هم جدا نمیشیم!
ایلیا پرسید: حتی اگر از این خونه برید؟
احسان سری به تایید تکان داد: هر جا بریم با هم هستیم!
زینب سادات دلش گرم شد. به همین سادگی..
ادامه دارد.....
نویسنده:👇
🌷سنیه منصوری
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت8⃣4⃣
عاقد شروع کرد و پارچه روی سرشان آمد و قند سابیده شد. احسان قرآن را مقابلشان گشود و زینب سادات دست ایلیا را محکم گرفت.
دلش هوای مادر کرد و جای خالی پدر خار چشمهایش شد. چه کسی میداند چقدر سخت است در مهم ترین روز زندگی ات، چشمت به قاب خالی حضور بودن یعنی چه؟ چه کسی میداند درد یعنی چه؟ مرگ یعنی چه؟
زینب سادات بغض را میشناخت که راضی شد زودتر عقد کنند تا احسان
هم درد نکشد. درد او را حس نکند. درد آنقدر زیاد است تا دلت را بسوزاند که دعا کنی، خدایا! هیچ کس رو بی کس نکن!
بعد زبانش را گزید.
چطور مهربانی های بی حساب عمومحمد و سایه اش را فراموش کرده بود؟ چطور پشتیبانی همیشگی صدرا و رهایش را از خاطر برد؟ چطور مادرانه های زهرا خانم را حراج بغضش کرد؟ خدایا شکرت که غریب نیستم.
زینب سادات با غربت چشمان ارمیا، آشنا بود. بی کسی یعنی ارمیا!
ارمیایی که آیه، همه کس او شد!
جای خالی ها درد دارد و عاقدی که بار سوم خواند دوشیزه مکرمه را و
احسان میان قرآن بسته ای گذاشت و زینب ساداتی که بغض کرد و
دنبال اجازه گشت!
زینب سادات: با اجازه...
دهانش قفل شد. سکوت بود. همه منتظر بودند عروس بله بگوید که
دست بزنند و هلهله کنند.
سیدمحمد از کنار عاقد بلند شد. سفره عقد را دور زد. رها و سایه اشک
ریختند. چقدر دردهای زینب سادات درد داشت برای قلبشان.
سیدمحمد کنار زینب سادات رسید و شانه اش را لمس کرد: همه اینجا
هستند! مطمئن باش که هستند. آیه دخترش را تنها نمیگذارد. مهدی که
این روز را از دست نمیدهد. ارمیادخترکش را رها نمیکند! بگو عمو جان!
بگو جان عمو! بگو! بابایت هست! مادرت هست!
زینب سادات قطره اشکی ریخت و خیره به قرآن گفت: با اجازه پدر و مادرم... بله...
صدای صوت و دست و جیغ و هلهله بلند شد. احسان قلبش فشرده شد
از این حجم بی کسی های همسرش... چقدر این دخترک صبور آیه را دوست داشت...
جشن و سیل تبریک و شام و پذیرایی میان دلتنگی های زینب سادات و
ایلیا، برپا بود.
ایلیایی که کنار احسان بود و احسان برادرانه خرجش
میکرد. برادرانه هایش نه از سر اجبار بود و نه ریا! برادرانه بود فقط!
آن شب امیر و همسرش زود رفتند و شیدا آخرین نفر بود! هر چه باشد، مادر است! و امیر سخت از مجلس پسرش دل کند اما مجبور بود. گاهی اجبار ها سخت تر از همیشه می شوند! صدرا پدری کرد و امیر دلش به حال خودش سوخت!
احسان در خانه را زد و به انتظار ایستاد. چقدر دلش هوای دیدن همسرش را داشت. همسری که شب قبل نامش را درشناسنامه اش هک کرد اما مدتها دلش را به نام او زده بود. چقدر خوب است که دلت به قرارش برسد...
زینب سادات خواب آلود بود. آن لحظه که مقابل احسان ایستاد، چشمهای پف کرده اش هم دل احسان را لرزاند.
ادامه دارد...
"نویسنده:👇
🌷 #سنیه_منصوری "
#شنبه_های_نبوی
اى برگزيدهى همهى انتخابها
قران تو، كتاب تمام كتاب هـا
خورشيد مكّه! ماه مدينه! رسول من
اى خاكسار مدحت تو، بوتراب ها...!!
#استاد_حسین_منزوی
#برمحمد_وآل_محمد_صلوات ❤️
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنام او آغاز میکنم
چرا که نام او
آرامش دلهاست و
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺳﻬﻢ ﺩﻟﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﺮﻑ ﺧﺪﺍﺳﺖ💖
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
#سلام_امام_زمانم 💖
ای یوسف گم گشتهٔ غایب ز نظرها
جان بر لب عشاق رسیدست کجایی
باز آی و نظر کن به من خستهٔ بیمار
جانم به فدایت که طبیب دل مایی
فرج مولا صلواتــــــ
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀