صالحین تنها مسیر
شاهد: #ملاقات_با_خدا 51 🔷 شما همین الان هم اگه به خاطر یه موضوعی حسرت بخورید واقعاً جسمتون آب میشه
#عبد_بودن 1
رابطه تقوا و "عبد بودن"
🔶 بعد از اینکه پذیرفتیم که از بعضی علاقه های خودمون باید بگذریم ، این سوال مهم پیش میاد که دقیقاً از کدوم یک از علاقه هامون باید بگذریم؟!
✅ ببینید هدفِ اصلی ما "رسیدن به خداوند متعال" هست. در این مسیر باید بعضی از علاقه های خودمون رو کنار بذاریم.
اینجا هست که خداوند متعال میفرماید: عزیزدلم تو باید طوری از علاقه های خودت بگذری که اثری از "مَن" خودت باقی نمونه👌
⭕️ اگر قرار باشه تو هر طوری که دلت میخواد مبارزه با نفس کنی #قدرتمند نمیشی ، بزرگ نمیشی....
🚸 اگه قرار باشه که خودت برنامه مبارزه با نفست رو بریزی ، هنوز "مَن" تو باقی مونده ؛
🔴👈 و چون خودش برنامه ریزی کرده ، هوای نفست بزرگتر و قوی تر میشه. 👿👹
🚫" اگه خود ما برنامه ریزی کنیم، منِ ما تورّم پیدا میکنه...."
🌹 @IslamLifeStyles
💠✨💠
#پیام_معنوی
✨کجا قدم میزنی❓✨
♻️تفکر مانند قدم زدن است،🚶🚶
باید ببینی در کجا و در چه هوایی قدم می زنی⁉️👌👌
و به سوی کدام هدف قدم برمیداری✅
💠بعضی ها هنگام قدم زدن؛ به سوی
هیچ محبوبی نمیروند؛😒
⭕️فقط دور میزنند😏
بعضی ها در گلستان✨🌹✨قدم بر میدارند😍
❌❌ولی بعضیها در سنگلاخ راه میروند
💠🌀برنامه قدم زدن تو در چه هوایی
و به سوی کیست⁉️‼️
💠✨💠
تا به حال حس کرده ای که دوست داری به امام زمان(عج) نامه بنویسی و درد دلت را با او بگویی؟
امام مهدی علیه السلام حتّی اجازه فرموده اند که به ایشان نامه بنویسیم و باب این عمل در زمان غیبت کبری هم چنان باز است
یکی از راه های ارتباط مستقیم با امام عصر علیه السلام نوشتن عریضه است بدین گونه که
در صفحه کاغذی، حاجت خود را بنویسم، با امام زمان علیه السلام درد دل کنیم و آن را داخل ضریح معصوم علیه السلام یا در آب جاری یا برکه با صدا زدن یکی از نوّاب اربعه امام زمان علیه السلام بیندازیم
در این صورت باید اطمینان داشته باشیم که امام علیه السلام از آن مطّلع می شوندآن حضرت(ع) خودش عهده دار برآوردن خواسته ات می گردد. کیفیت نوشتن نامه بر اساس مفاتیج الجنان بدین صورت است
یک امام شناس واقعی یقین دارد که تمام عریضه های او به خدمت حضرت بقیّه الله ارواحنا فداه واصل می شود و ایشان نسبت به همه آن ها هم آگاهی دارند و هم عنایت و توجّه خاص به نویسنده می فرمایند.
ماجرای ذیل نمونه ای است از این توجّه و عنایت خاصّ امام علیه السلام به دوستان با اعتقاد خویش
شبی مرحومه حاجیه منصوره خانم فقیه احمدآبادی (فرزند صاحب مکیال المکارم) در عالم رویا می بیند در کنار چشمه ای که از خیابان احمدآباد گذر می کرد و پلی بر روی آن زده شده بود که به آن «پل بلند» می گفتند، آقایی بزرگوار و نورانی و خوش سیما ایستاده و فرمودند: به مادرت بگو چرا مدّتی است برای من نامه نمی نویسد؟
فردای آن شب، همسر مرحوم آیه الله فقیه احمدآبادی به منزل فرزندشان (حاجیه منصوره خانم) می آیند و ایشان از مادر سوال می کنند: شما عریضه نوشتن به امام زمان عجّل الله تعالی فرحه را ترک کرده اید؟ مادر می پرسند: چطور؟ ایشان جریان رویای خود را می گویند.
همسر آیه الله فقیه احمدآبادی منقلب می شوند و توضیح می دهند که: من به فکر افتاده بودم آیا عریضه هایی که به محضر امام زمان عجّل الله تعالی فرجه می نویسم، به دست ایشان می رسد یا نه. لذا مدّتی بود به طور کلّی عریضه نوشتن را ترک کرده بودم و به هیچ کس اظهار نکردم تا ببینم نشانه ای ظاهر می شود یا نه. تا این که شما این خواب را دیده اید و معلوم می شود که نه تنها عریضه ها به دست حضرت می رسیده
بلکه دراین مدّت هم که برنامه ام را ترک کرده ام، آقا امام زمان علیه السلام متوجّه بوده اند و از روی لطف و عنایت فرموده اند که: «به مادرت بگو چرا مدّتی است برای من نامه نمی نویسد».
این داستان را نوه همین خانم با فضیلت از قول مادرشان (دختر مرحوم صاحب مکیال) در کتابی که شرح احوال مرحوم آیه الله سیّد محمّد تقی فقیه احمدآبادی (صاحب مکیال) می باشد آورده اند
با این ترتیب می توان فهمید که امام زمان عجّل الله تعالی فرجه به کسانی که عرض حاجات به پیشگاه ایشان می نمایند، توجّه و عنایت خاصّی دارند. اهل ایمان نباید از عمل به این زمینه جلب محبّت حضرت به خودشان غفلت نمایند
علامه مجلسی از امام صادق(ع) نقل می کند: بر روی کاغذی بنویسد؛ «بسم الله الرحمن الرحیم. انی اتوجه الیک باحب الاسماء الیک و اعظمها لدیک و اتقرب و اتوسل الیک ... » و بجای کذا و کذا حاجات خود را بنویسد و آنگاه آن را کنار قبر ائمه بیندازید یا در گل تمیزی قرار داده و در نهر آب جاری یا چاه عمیقی یا برکه آبی یا رودخانه یا دریا بیندازد و البته روایتی هم می گوید رقعه را در دست گرفته به طرف آسمان بگیرد، به هر صورت این نامه به امام می رسد و انشاءالله حاجت وی را برآورده خواهد ساخت.
نامه ای می نویسم به تو و میگذارم در معتبرترین صندوق پست (قلبم) و خوب می دانم که تو نامه ام را می خوانی
می نویسم نامه ای به مولایمان
از:دل کوچک من
به:بزرگی آقا امام زمان(عج)
شاید اکنون به من نزدیک باشی آن قدر نزدیک که بدانی چه چیزی برایت می نویسم و یا تا من فرسنگ ها فاصله داشته باشی اما می دانم این فاصله ها هرچند هم زیاد باشند نخواهند توانست مانعی شوند تا صدایم را نشنوی و به های های غریبانه ی گلوی بینایم گوش نسپری!
می دانم که نامه ام را قبل از نوشتن خوانده اید چون شما در قلب من حضور دارید
حضور ترا با ذره دره وجودم احساس می کنم و تمام سلول های بدنم حتی سلول های چشمانم هم حضور ترا گواهی می دهند. اما چگونه است که از نظرها پنهانی ؟!
گلی گم کرده ام شاید تو باشی...
اماما دستم را بگیر و مرا برای یاریات تربیت فرما بندهای اسارتهای مرا بگسل و مرا از زندان نفس و دنیا و دام های شیطان نجات بخش.امام من ما منتظر گشایش و فرج تو هستیم. و میدانیم که ان شاءالله فرج شما نزدیک است.
صالحین تنها مسیر
#برنامه_جامع_تربیت_دینی59 ➖🔷🔹🔶➖ #برای_عبد_شدن ۲۹ 🔴معمولا ارتباط های ما با خداوند متعال صحیح نیست.
#برنامه_جامع_تربیت_دینی60
🌺✅🌐
#برای_عبد_شدن ۳۰
🔵قرآن کریم پر هست از عظمت و کبریایی خداوند متعال.
یه عبد مولای خودش رو میپرسته. اما همیشه یه ترس کوچولوی زیبا داره از مولا.
💖همش یه نگرانی داره که نکنه یه موقع مولای خوبم ازم راضی نباشه...
😰
نکنه من نتونم به خوبی بندگی کنم؟!
🔹این ترس کوچولو، خیلی میتونه رشد بده عبد رو.
🔴بعضیا خدای متکبر رو دوست ندارن!
یه خدای نازنازی و کوچولو رو میخوان درست کنن و بپرستن!
⭕️در حالی که اصل رابطه ی ما با خداوند عالم بر اساس تکبر مولاست.
💠خداوند متعال متکبر هست. بلند مرتبه هست
💝اما همزمان مهربان هم هست...
غفار هم هست...
💞خداوند شنونده هم هست... میشنوه که بنده ی نازنینش توی دلش چی میگه...
چه نجوایی با مولای خودش داره...
💞خداوند خیلی صبور هست.. خیلی...
✔️خیلی ستار هم هست... نمیزاره آبروت بره... گناهات رو میپوشونه...
✅مولا کوتاهی های عبد خودش رو جبران میکنه...
🌐هر چقدر که گناه کنیم، بازم تا آخر عمرمون خداوند متعال پیگیر هست که رشد کنیم. تمرین میده، کمک میده
دستمون رو میگیره...
🌺بله مولا همه ی این ها رو داره
🔹اما هیچ وقت فراموش نکنیم که "او مولاست"
و ما عبد کوچک و ذلیل و حقیر درگاه حضرت حق هستیم...
✅✔️
خودت رو در رابطه ی صحیحی با مولای خودت قرار بده...
تنهامسیر آرامش...
💖
صالحین تنها مسیر
🔹 #او_را ... ۷۱ یه دفترچه ی شیک و خوشگل! بازش کردم... خیلی خط قشنگی داشت! خیلی تمیز و مرتب، و با ن
🔹 #او_را ... ۷۳
وای...
احساس کردم الان دیگه وقتشه که سکته کنم!!
با پرایدش داشت از سر کوچه میومد و با چشمایی که ازش تعجب میبارید مارو نگاه میکرد!
دلم میخواست یهو چشمامو باز کنم و ببینم همه اینا یه خواب بوده!😭
همه ساکت شده بودن و زل زده بودن به اون!
معلوم بود اونم مثل من در مرز سکتهست!
چند لحظه سرشو انداخت پایین
و وقتی دوباره بالا رو نگاه کرد خیلی عادی بود!!
انگار نه انگار که اتفاقی افتاده!
با لبخندی که گوشه ی لبش بود،
از ماشین پیاده شد
و جمعیتو نگاه کرد!
قبل این که صدایی از کسی بلند شه،
رفتم سمتش و با حالت شاکی گفتم
-سلام داداش!!
یه نیم نگاهی به من انداخت و نگاهش رو اون چاق بیریخت ثابت موند!
-سلام،اتفاقی افتاده؟؟
نفهمیدم منظورش با منه یا با اون،
ولی با چرخش دوباره ی سرش به سمتم،فهمیدم که با من بوده!
دوباره صدامو پر از ناراحتی کردم و گفتم
-از این آقا بپرس!
معرکه راه انداخته!😒
مگه من بخوام بیام خونه ی تو باید از کسی اجازه بگیرم؟؟
دوباره به اون چاق بیریخت نگاه کرد!
-نه،مگه کسی مزاحمت شده؟؟!
از یه طرف از اینکه به اون نگاه میکرد و با من حرف میزد حرصم گرفته بود!😤
آخه من شباهتی به اون نکبت نداشتم که بگم اشتباهمون گرفته بود!!
از یه طرفم یه جوری این جمله رو گفت که واقعا احساس ترس کردم!😥
زیادی جدی داشت نقش بازی میکرد!!
قبل اینکه بخوام حرفی بزنم رفت جلو،
از اخمی که کرده بود احساس کردم زانوهام شل شده!!
-اتفاقی افتاده آقای فروغی؟؟
یکم مِن و مِن کرد که دوباره اون پیرزنه پرید وسط
-نه آقاسجاد!
چیزی نشده!
صلوات بفرستید...
همونجور که با اخم داشت اون بیریخت رو نگاه میکرد ،گفت
-ان شاءالله همینطور باشه حاج خانوم!
و یه وقت به گوشم نخوره کسی مزاحم ناموس مردم شده باشه!
اینقدر ترسناک شده بود که حس کردم نمیشناسمش!
جرأت نداشتم حتی یه کلمه حرف بزنم!
ولی اون بیریخت پررو قصد نداشت تمومش کنه!
با پوزخند گفت
-حاجی واسه بقیه خوب ناموس ناموس میکنی!
حرف قشنگات واسه رو منبره!
به خودت که رسید مالید زمین؟؟
اخماش بیشتر رفت تو هم!
-متوجه منظورت نمیشم
دوباره بگو ببینم چی گفتی؟؟😠
-گفتم ما نفهمیدیم بالاخره شما باغیرتی یا بی غیرت!
صورتش از عصبانیت قرمز شده بود!
-نخواستم عصبانیت کنم آقاسجاد!
فقط فکرنمیکردم حاجیمون از این آبجی شیک و پیکا داشته باشه،گفتم شاید دُخـ....
قبل از اینکه حرفش تموم شه،"اون" با مشت زد تو دهنش !!😰
و یه مشت هم خورد تو دماغ خودش!!
یدفعه خیلی شلوغ شد!
از ترس جیغ میزدم و گریه میکردم!
مردا با زور از هم جداشون کردن و "اون" رو بردن سمت خونه!
همینجوری که داشتن میفرستادنش تو راهرو،
انگشتشو با تهدید تکون داد
و داد زد
-یه بار دیگه دهنتو باز کنی و در مورد ناموس مردم چرت و پرت بگی به ولای علی ....😡
اما فرستادنش تو خونه و نذاشتن بقیه حرفشو بگه!!
اونقدر شوکه شده بودم که نمیتونستم چیزی بگم
یا حتی فکر کنم که الان باید چیکار کنم!
یدفعه یه نفر دستمو گرفت و کشید!
همون پیرزنه داشت منو میبرد سمت خونه ی اون!
منو برد تو خونه و درو بست
و خودشم اومد تو!
از دماغ اون داشت خون میومد!!😥
منو ول کرد و دوید سمتش!
-ای وای آقا سجاد خوبی؟؟
ببین با خودت چیکار کردی مادر!
سرتو بگیر بالا!
الهی دستش بشکنه...
پسره ی بی حیا
بهش گفتم فضولی نکنا!!
گوش نداد که!
سرشو کشید عقب و گفت
- چیزی نیست حاج خانوم!
-نه مادر بذار ببینم شاید شکسته!
-نه حاج خانوم،خوبم
چیزی نیست.
مثل یه مجسمه وایساده بودم و نگاهشون میکردم!
- مطمئنی خوبی مادر؟؟
به من نگاه کرد و گفت
-دخترم برو یه پارچه بیار،
بذاره رو دماغش!!
بی اختیار دویدم سمت کمدی که لباساشو توش گذاشته بود!!
جلوی کمد که رسیدم تازه چشمم افتاد به قاب عکس خورد شده و همونجا ماتم برد!😧
-کجا موندی پس دخترم؟
بچه از دست رفت!!
با عجله در کمدو باز کردم و
یه چیز سفید رو کشیدم بیرون و برگشتم!
با چشمایی که از حدقه داشت بیرون میزد نگام کرد!
دلم میخواست زمین دهن باز میکرد و میرفتم توش!
پیرزن،لباس رو از دستم گرفت و گذاشت رو بینی اون!
یه گوشه نشستم، دلم میخواست از ته دل داد بزنم و گریه کنم.
بعد دو سه دقیقه بلند شد و نگاهم کرد
-دخترم حواست به داداشت باشه!
من برم یکم گوش اون حامد احمقو بپیچونم!
یه شام مقوی براش بپز،
خون زیادی ازش رفته
یچیز بخوره جون بگیره!
من رفتم مادر...
خداحافظ...!
"محدثه افشاری"
❤️
🔹 #او_را ...۷۴
هر دوتامون با چشمای گشادمون بدرقهش کردیم،
بعد اینکه درو بست تا چند دقیقه همونجوری به در زل زده بودم!
جرأت نداشتم نگاهمو برگردونم!
داشتم دونه دونه گندهایی که زدمو تو ذهنم مرور میکرد!
اول قاب عکس
بعد آبروریزی
بعد دعوا
بعد دماغش
بعد لو رفتن فضولیم
و دیدن قاب عکس شکسته!!😩
از همه بدتر هنوز نمیدونستم چطور تو کوچه اون چرندیاتو از خودم درآوردم!!
و چطور تونستم اونجوری پشت سر هم دروغ بگم!
با صدای خنده ی
صالحین تنها مسیر
🔹 #او_را ... ۷۱ یه دفترچه ی شیک و خوشگل! بازش کردم... خیلی خط قشنگی داشت! خیلی تمیز و مرتب، و با ن
ریزی که شنیدم ناخودآگاه سرم چرخید طرفش!
سرشو تکیه داده بود به دیوار و دستشو گذاشته بود رو سرش و میخندید!!
یه لحظه ترسیدم بخاطر ضربه ای که به سرش خورده،دیوونه شده باشه!!
-چیشده؟؟😰
-ببخشید خیلی مظلومانه به در نگاه میکردین !
خندم گرفت!😅
-من...
من...واقعا معذرت میخوام!
همش براتون دردسر درست میکنم!
دوباره اخماش رفت تو هم
-حقش بود!
تا یاد بگیره نباید هر مزخرفی که به ذهنش میرسه رو بگه!
-آخه شما بخاطر من...
-هرکس دیگه ای هم جای شما بود ،همین کارو میکردم!!
یه جوری شدم!
سریع خودمو جمع کردم و مثل خودش اخم کردم و سرمو انداختم پایین!
ادامه داد
-مگه الکیه کسی رو ناموس مردم عیب بذاره و راست راست بگرده؟
-هیچوقت فکر نمیکردم آخوندا هم دعوا بلد باشن!!
با تعجب نگام کرد و دوباره مسیر نگاهشو عوض کرد!
-مگه طلبه ها،یا به قول شما آخوندا،چشونه؟؟
-هیچی!ولی در کل فکر میکردم فقط بلد باشین سر مردمو شیره بمالین!!
-بله؟
و دوباره خندید!
-یعنی اینقدر از ما بدتون میاد؟؟
-راستش...
ببخشیدا ولی...
بهتر نیست یکم تفکراتتونو عوض کنید؟
میدونید الان تو قرن چندم داریم زندگی میکنیم؟؟
-اولا راجع به سوال اولتون،
طلبه و غیر طلبه نداره!
آدم اگه آدم باشه باید سر وقتش عصبانی بشه
و سر وقتش دل رحم!
سر وقتش جدی،
سر وقتش مهربون!
بعدم در مورد سوال دومتون
بله میدونم قرن چندم هستیم!!😊
و اگر بفرمایید دقیقا کدوم قسمت افکارم پوسیدگی داره،سریعا بهش رسیدگی میکنم!
و با لبخند به دیوار رو به روش نگاه کرد!
-دقیقا فکر میکنم کل افکارتون!
یا حداقل همون افکاری که توی اون دفترچه نوشتید!!
و سریعا لبمو گاز گرفتم!!
این که تو دفترچش فضولی یا کنجکاوی یا هر کوفت دیگه ای کرده بودمم لو دادم!
با بیچارگی دستمو گذاشتم رو چشمام تا اون لبخندش که از قبل هم پررنگ تر شده بود رو نبینم!!
-عه دستتون درد نکنه ،شرمنده
کتابامو جمع کردید؟؟
دیشب داشتم دنبال چندتا نکته توشون میگشتم،
اما از خستگی خوابم برد و موندن رو زمین!!
انگار زحمت پرت کردن دفترچه هم افتاده رو دوش شما!☺️
میخواستم از خجالت آب بشم و برم زمین
-ببینید باور کنید من دختر فضولی نیستم،
فقط...
فقط....!!
احساس کردم زل زده بهم،ولی وقتی رد نگاهشو گرفتم
دیدم داره به قاب عکس خورد شده جلوی کمد نگاه میکنه!!!
نمیدونم چجوری تونسته بودم طی چند ساعت اونهمه گندکاری بالا بیارم!!
ولی فقط دلم میخواست زودتر همه چی تموم بشه!!
-من...من...
پرید وسط حرفم
-ببخشید که همسایه ها براتون مزاحمت ایجاد کردن.
من واقعا شرمنده ام!
راستش قصد نداشتم بیام
ولی چندبار با گوشیتون تماس گرفتم ولی جواب ندادین.
واسه همین نگران شدم و اومدم ببینم اتفاقی افتاده که دیدم بله...!
متاسفم که آرامشتون بهم خورد!
با دهن باز نگاهش میکردم!
واقعا این موجود زیادی عجیب غریب بود!
شرمنده سرمو انداختم پایین
-ممنون که به روم نمیارید
باورکنید من فضول نیستم
فقط واقعا...
چجوری بگم!
شما خیلی عجیب غریبی برام!!
-من؟؟
چرا؟
بلند شدم و رفتم سمت قاب عکس و شروع کردم به جمع کردن!
-نمیدونم!
یه جوری ای!
بعدم ماشینت،خونت،پر از آرامشه!
-مواظب باشید دستتون نبره!
بذارید خودم جمعش کنم!
-نه خودم دوست دارم جمع کنم!
-باشه.
پس من میرم،شما راحت باشید.
با ماجرای امروزم دیگه فکرنکنم کسی جرأت کنه مزاحمتون شه!
-نه نه!
نرو!
میدونم بخاطر من داری ،
یعنی دارید میرید بیرون!
اما نیاز نیست من دارم میرم،دیرم میشه!
-مطمئنید؟
نمیخواید بیشتر بمونید؟
-نه!
انگار امروز قرار نیست حال من خوب باشه کلا!
فقط یه سوال!
اون جمله ها...
اون دفترچه...
واقعا چرا اینارو مینویسی؟
چرا وقتتو براشون میذاری؟
حیف تو،یعنی شما نیست؟؟
سرشو انداخت پایین و به طرف دفترچه نگاه کرد!
-کدوم جملش بیشتر نظرتونو جلب کرده؟
-نمیدونم...
همونا که راجع به خدا بود!
کدوم خدا؟
تو خدایی میبینی؟؟
"محدثه افشاری"
❤️✨
💖 محرمِ دل 💖
باز گویم غم دل را، که تو دلدار منی
در غم و شادی و اندوه و اَلَم یار منی
جُز گل رویِ توام، در دو جهان یاری نیست
چهره بگشای ز رویم که تو غمخوار منی
چشم بیمار تو ای میزده! بیمارم کرد
پای بگذار به چشمم که پرستار منی
محرمی نیست که مرهم بنهد بر دل من
جز تو، ای دوست! که خود محرم اسرار منی
زاری از غمزهی غمزایِ تو، پیش که کنم؟
با که گویم که تو سرچشمهی آزار منی؟
برگشا موی خَم اندر خَم و دستافشان باش
به خُدا، یار منی، یار منی، یار منی...
#دیوان_اشعار_امام_خمینی
#شعر
👆این شهر زیبای حضرت امام رو بخونید.
نحوه مناجات یه عبد صالح رو با مولای خودش تماشا کنید...💖
✨❤️
شبتان نورانی
طولانیترین ماه گرفتگی قرن امشب رخ ميدهد
🔹طولانی ترین ماه گرفتگی کامل در یک قرن اخیر، امشب اتفاق میافتد و با چشم غیر مسلح میتوان این پدیده را در ايران مشاهده کرد.
🔹این رویداد در بخشهای بزرگی از ایران، استرالیا، آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای جنوبی قابل رویت است.
🔹این ماه گرفتگی در ساعت ۲۱:۴۴ آغاز و تا ساعت ۰۳:۵۷ بامداد روز شنبه ادامه خواهد داشت.
صالحین تنها مسیر
بـــــســـم الله الــــــرحمن الـــــرحـــــیم 📖 وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَيْنَاهُ
بـــــســـم الله الــــــرحمن الـــــرحـــــیم
📖 وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ
💠 چون به توانایی [جسمی و عقلی] خود رسید و رشد و کمال یافت، به او حکمت و دانش دادیم؛ و این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.
#سوره_قصص_آیه_۱۴
#تفسیر_صفحه_۳۸۷
🔑بلوغ واقعى، تنها به رشد جسمى و نيروى جنسى نيست، بلكه به كمال فكر و عقل نيز وابسته است.
@saLhintanhamasir