موسسه راه سعادت
/راه سعادت/ #بانوان_خوب #مسابقه_ای_بزرگ #برای_شما 📢 قابل توجه خانم های محجبه 💐 روزتون مبارک 💛 ✅
📢 اطلاعیه
#انتشار_اسامی_برگزیدگان
💎 انشاء الله امروز طبق وعده قبلی اسامی منتخبین شرکت کننده در مسابقه ویژه هفته عفاف و حجاب معرفی می شود ...
💐 پیشاپیش تبریک به شما
@saadatway
موسسه راه سعادت
📢 اطلاعیه #انتشار_اسامی_برگزیدگان 💎 انشاء الله امروز طبق وعده قبلی اسامی منتخبین شرکت کننده در مسا
💎 انتشار آثار برگزیده 👇
✅ بترتیب مسابقه
#داستان_کوتاه
من فقط ۱۳ سالم بود که باهش آشنا شدم .
تا حالا فقط یه چیزایی در موردش شنیده بودم تا اینکه یه روز از نزدیک رفتم پیشش ...
پنج شنبه بودو با مامان رفته بودیم خونه دوست مامانم ...
منم مشغول بازی با دخترشون تو اتاقش بودم که گلای ریز سرخش نگاه منو بسمتش جلب کرد ...
به رها گفتم میتونی چند لحظه منو باهش تنها بذاری ؟
......
رها در حالی که لبخند میزد از اتاق خارج شد.
همانطور که نگاهم بهش خیره شده بود جلو رفتم و آرام اونو برداشتم و به خودم نزدیک کردم.
بوی خوش عطر یاس و مریم تمام وجودم رو سرمست کرد، لحظاتی چشمانم رو بستم و خودم رو در باغی پرگل که حاله ای نورانی احاطه ام کرده تصور کردم؛ چه حس زیبا و آرامش بخشی.....
ناگهان با صدای رها به خودم اومدم
-وای ترنم ، چه زیبا شدی! خیلی بهت میاد.
نگاهم به آینه افتاد ، چادر سفید با گلهای ریز سرخ....
-ببخشید نمی خواستم سرم کنم فقط...
هنوز حرفم تموم نشده بود که رها دستم رو گرفت .
-این همون چادر نمازی هست که اون روز تعریفش رو کردم؛ هدیه مادربزرگم برام خیلی با ارزشه اما دوست دارم به تو هدیه کنم....
وقت برگشت تمام فکرم درگیر رها و هدیش بود، رها مثل من مانتویی بود اما حجابش رو رعایت میکرد و نمازش رو کامل میخوند.
پدر و مادر من هم نماز میخوندن اما به من اصراری نداشتن و البته من هم تمایل نشون نمیدادم و حجابم هم که تعریفی نداشت.
شب بعد شام سریع به اتاقم رفتم ، هیجان خاصی داشتم .چادر نماز رو از کیفم خارج کردم و جلوی آینه سرم کردم.
به نظرم از همیشه بهتر میومدم ، محو تماشای خودم ، چادر رو بالا وپایین میکردم که با صدای در و ورود مادرم شوکه شدم.
مادرم با تعجب نگاهم میکرد...
-این ..این..هدیه رها هست فقط میخواستم...
-خیلی زیبا شدی دخترم، چه قدر بهت میاد.
سرم رو پایین انداختم و شکسته شکسته گفتم:
-آ...خب...یعنی...دوست دارم نماز بخونم.
روز بعد هنگام رفتن به حرم چادر نماز رو برداشتم ، مردد بودم که از خونه سرم کنم یا نه؟
-آخه منو چادر...!! اونم چادر رنگی نماز!!
نه اصلا روم نمیشه ....البته میدونم اگه بخوام نمازم رو صحیح بجا بیارم مسلما قبلش باید حجابم رو درست کنم....
به هر حال چادر رو تو کیفم گذاشتم و روسریم رو از همیشه بهتر سرم کردم .
توی یکی از صحن های حرم محو دیدن بچه هایی با سن وسال کمتر از خودم بودم که بعضا چادر مشکی زیبایی به سر داشتن که چون صدفی گوهروجودشون رو دربرگرفته بود .
در همون حین خانمی به مناسبت روز عفاف و حجاب بسته ای به من هدیه داد.
بازش که کردم روسری زیبایی در اون بود که به محض خارج کردنش برگه ای بیرون افتاد که روش نوشته شده بود"بیایید با امام رضا ع عهد ببندیم که از حجاب و چادرمون که ارثیه حضرت زهرا س هست صیانت کنیم"
......
حالا پس از سالها در همان صحن در حالی که نسیم ملایمی چادر مشکیم رو چون پرچمی به آرامی به حرکت درمی آورد ، چادر نماز یادگاریم رو به دختر هفت ساله ام هدیه میکنم.....
به نظر من در ابتدای امر لازم هست که نگرش و بازبینی بر تعریف و تفسیر ورزش بانوان داشته باشیم.
اساسا برخی ورزش ها که استفاده از حجاب به شکل بایسته در آن سخت هست از جمله دوچرخه سواری ، فوتبال، برخی ورزش های رزمی، سوارکاری و ....و البته ورزشهایی که پرشی خصوصا جفت پا و....داره ؛
نه تنها از نظر شرعی که از لحاظ علمی هم برای بانوان صحیح نیست و مشکل های جسمی فراوانی دربردارد.
وگرنه ورزش های مناسب بانوان نه تنها اشکالی ندارد که به راحتی با حفظ حجاب امکان اجرا دارد.
صد البته که باید برخی ورزش ها در هر صورت در محیطهای مخصوص بانوان صورت پذیرد.
من و همسرم بارها و بارها با چادری که روی لباس ورزشی پوشیده و کفش ورزشی به پا داشتم در پارک پباده روی کرده و یا حتی به کوه نوردی رفته ام و...
وای چقدر شور و شعف داره
درست همون موقع که احساس تنهایی می کنی و دوست داری هم صحبت داشته باشی سرو کلش سبز می شه
وقتی میاد شور و شعف تمام وجودت و می گیره
دوست داری هنوز از راه نرسیده تمام درد دلهات و بهش بگی
همین طورم می شه
اصلا آدما اجتماعی آفریده شدن نباید تنها بمونن ، مامان و باباها که همیشه ی خدا گرفتارن و هیچ زمانی برای ما ندارن
از همه بدتر اونقدر بچه کم میارن که آدم از داشتن خواهر و برادر هم محروم می کنن ، خب تو این وضعیت با کی حرف بزنی ؟ برای کی خودت و لوس کنی ؟ مجبور می شی تو اوج تنهایی هات یک هم دم پیدا کنی
اون روز برای بار اول چادرم و کنار گذاشتم
با مانتوی جدید جلو باز آبی و شال که رنگهای آبی صورتی توش موج می زد ،خیلی خوش تیپ شده بودم
نسیم می وزید و موهای بیرون زده از روسریم و نوازش می داد
شادی عجیبی تو وجودم موج می زد و هر از چند گاهی یک دستی ته دلم و چنگ می زد ، شاید مثل دلشوره
بار اول بود بدون چادر از منزل بیرون می یومدم و بار اول بود که ....
وای ینی اگه ببینمش می شناسم ؟
من فقط تو فضای مجازی تصویرش و دیده بودم
تو چتاش خیلی حرفای قشنگ می زد
اون روز که برای اولین بار تو فضای مجازی سرو کلش پیدا شد اونقدر غمای دنیا سرم ریخته بود که با سلام و علیک کردن و استفاده از الفاظ قشنگ زود بهش اعتماد کردم و از تنهائیهام براش گفتم
اونم قول داد همیشه کنارم باشه و به درد دلهام گوش بده
هر شب تو رختخواب ، ساعتها باهم چت می کردیم
سهیل یک جوان ۲۰ ساله بود و دانشجوی پزشکی
و من دختری ۱۷ ساله و محصل رشته ریاضی و تک و تنها بدون هیچ خواهر و برادری
پدر و مادرم کارمند هستند و تا ظهر نیستند وقتی هم میان خونه خسته از کار و مشغول کارای منزل
اصلا توجهی به من ندارند فقط یاد دارن تند و تند برام پول خرج کنن
پول به چه دردم می خوره ؟
اینا دردایی بود که گاها به سهیل می گفتم
او هم با صبوری گوش می داد و هم دردی می کرد
فقط مامانم سر نصیحتش که باز می شد دائم پند و اندرز می داد که دختر باید با وقار باشه ، به پسران اعتماد نکنه ....
دختر باید با حیا باشه و .....
از حرفای کلیشه ای و تکراریش خسته شده بودم
اصلا توجهی به نیاز عاطفی من نداشتن
دیشب سهیل خیلی اصرار کرد تا برای بار اول بریم پارک و همدیگر و از نزدیک ببینیم
اول قبول نمی کردم ولی خیلی اصرار کرد
گفت من پای در دلتان نشستم پس چرا بهم اعتماد نداری
من تمام لحظه های تنهایی تو رو پر کردم ، پس معلومه اصلا برات ارزش نداشتم
گفتم : نه اصلا اینطوری که فک می کنی نیست
_ پس چیه ؟ با من رو راس باش
_ من برای خودم خط قرمزائی دارم
اصلا تا به حال با پسری حرف نزدم چون ارزش هام بهم این اجازه رو نمی ده
ولی واقعا وسوسه می شدم تا برم ببینمش
_ خب اگه اینطوریه پس من مزاحم نمی شم و کلا کاد می کنم
اصلا دوست نداشتم به شرایط قبل از آشنایی با سهیل برگردم
خیلی تنها بودم برای همین گفتم : نه نرو .... دوست ندارم تنها بشم
میام
خیلی خوشحال شده بود
اون طرف خیابون کنار درخت بید استاده بود
رفتم جلو و گفتم آقا سهیل ؟
برق تو چشماش رو دیدم و گفت سلام ، خوبی ؟ ممنونم که اومدی ؟
کمی تو پارک قدم زدیم، سهیل سکوت و شکست و گفت دستت و بهم بده !
وای تمام دنیا رو سرم خراب شد
در حالی که تمام وجودم می لرزید گفتم : تو از من ، منی که نامحرمم می خوای دستم و بهت بدم ؟!
پوز خندی زد و گفت :حرفای اُملاست ! فک می کردم خیلی روشن فکر باشی
یادم اومد از نصیحتای مادرم گفتم : امل ؟!!! اگه یک دختر خودش و تو جامعه رها کنه آمل محسوب نمی شه ؟!
بس کن ، منه احمق و بگو که با چن تا چت و حرفای حبابی تو دل خوش کردم !
گریه مجالم نمی داد
سرم و انداختم پایین و تند و تند ازش دور می شدم
چند قدمی پشت سرم اومد و معذرت خواست ولی دیگه بهش اعتماد نداشتم
گریه مجالم نمی داد
دلم شکسته بود
از دست خودم ناراحت بودم
چرا باید اینقدر زود اعتماد می کردم ؟
چرا باید چادرم و سریع کنار می ذاشتم ؟ برای چی؟ برای کی ؟
چرا های زیادی تو سرم بود
وقتی رسیدم خونه خجالت کشیدم با اون قیافه مادرم من و ببینه
ولی متاسفانه من و با چشمای کرم کرده دید
زود رفتم تو اتاقم روی تختم، نشسته بودم که مامان درب اتاق و باز کرد و اومد کنارم
دستی به موهام کشید و گفت دخترم اتفاقی افتاده ؟
خودم و تو بغلش انداختم و های های گریه کردم
کمی فشارم داد و برام یک لیوان شربت آورد
همه چیز و براش گفتم
غم و دلواپسی تو چهره ی مهربانش موج می زد
با لطافت مادرانه گفت : تقصیر منه که دختر گلم و اینقدر تنها گذاشتم
ولی می دونستم دخترم اونقدر عاقل هست که بهترین تصمیم و می گیره
اون روز مادر عزیزم بهم قول داد بیشتر پای صحبتام بشینه
و منم قول دادم دیگه اشتباهم و تکرار نکنم
پیش خدای خودم شرمنده بودم که چادرم ، این صدف گوهر پرور بانوی فهیم را کنار گذاشتم ...
ادامه 👇
و کمرنگ شدن عفت باعث شدم یک مرد به خودش اجازه بده در حریم اختصاصی فضای مجازی من ورود پیدا کنه
دو رکعت نماز خواندم و در سجده از خدا خواستم من و ببخشه تا دیگه اشتباهم و تکرار نکنم
داشتم فک می کردم
خدا چقدر ما خانم ها دو دوست داره که در حجابی چون چادر رو برای محفوظ ماندن از هر گزندی قرار داده
مادرم از اون روز به بعد بیشتر هوام و داشت و پای صحبت هام می نشست
با کمی فکر کردن و دور اندیشی خیلی مواقع می شه به احساسات زود گذر غلبه کرد
از اون روز به بعد بیشتر به چادر و حجاب و عفاف و حیایی که داشتم اهمیت دادم و کتاب های مختلفی تو این زمینه خوندم تا بتونم شبهات دوستانم و پاسخ بدم
این بود داستان محجبه شدنم
راستی الان همسر سهیل هستم !
تعجب نکنید
سهیل پسر همسایه ما بود پسری کاملا پایبند به اعتقادات دینی و برای ازدواجش با دختر پاک دامن و خوب باید دقت می کرد
قبل از اینکه بیاد تو فضای مجازیم از حجاب و وقار من خوشش اومده بود و مادرش و برای خواستگاری فرستاده بود ولی مادرش از مامانم خواسته بود که چیزی به من نگه تا سهیل من و امتحان کنه
مادرم می گفت : من می دونستم دخترم و درست و با قواعد دین تربیت کردم لذا می دونستم توی شرایط سخت بهترین روش و انتخاب می کنی
درست همون طوری شد که مادرم گفت و من از تصمیمی عاقلانه خودم راضی هستم و امروز همسر مردی شدم که او هم در محیط کار و مهمانی ها مثل خودم عفیف و با حساست
حالا یاد تک تک آیات و روایاتی افتادم که مادرم برام می گفت
از صمیم قلب دوستش دارم
یکی از اون ایات سوره نور آیه ۲۶ هست 👇
الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَٰئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ
ﺯﻧﺎﻥ ﭘﻠﻴﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﭘﻠﻴﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﭘﻠﻴﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺯﻧﺎﻥ ﭘﻠﻴﺪﻧﺪ ، ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﭘﺎﻙ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﭘﺎﻙ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﭘﺎﻙ ﺑﺮﺍﻱ ﺯﻧﺎﻥ ﭘﺎﻙ ﺍﻧﺪ ، ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻛﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﻧﺎﺭﻭﺍﻳﻲ ﻛﻪ [ ﺗﻬﻤﺖ ﺯﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ] ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ، ﻣﺒﺮّﺍ ﻭ ﭘﺎﻙ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﻭ ﺭﺯﻕ ﻧﻴﻜﻮﻳﻲ ﺍﺳﺖ .(٢٦)
راستی یک تصمیم درست دیگه هم گرفتم
اینکه مثل مادرم به یک فرزند اکتفا نکنم و بچه های زیادی داشته باشم تا فرزندانم و از داشتن خواهر و برادر محروم نکنم👌
چون حالا می فهمم تک فرزندی گاهی چه عواقب جبران ناپذیری می تونه داشته باشه
بنام خدایی که رحیم تر ز او
هرگز نیابی تو کسی را
بنام خدایی که جز او
نیابی تو هیچ داد رسی را
تقدیم شما باد سلامی
پر مهر و محبت ز صمیم دلها
پذیرا باشید ز ما سلامی
سرشار از عطر خوش گلها
من چادری ام زیرا
چادر حریری بهشتى است و ناب
دوست دارم من این ارثیه را
این است برترین حجاب
من چادری ام زیرا رنگ مشکی زیباست
چادری ها ملبس اند به پوشش قشنگی
آری آری من چادری ام
<بالاتر از سیاهی هم نیست رنگی>
بر عکس ِ فرد ِ بی حجاب
که تا ابد ذلیل و خار است
دختر با حجب و حیا
مایه فخر و افتخار است
چادرِ مشکی خواهرم
پوششی کامل و ناب است
بهترين کار این دنیا
رعايت کردن حجاب است
دختر با حجب و حیا
زیبا گل جهان است
پشت سرش
دعای صاحب الزمان است
همچو مرواریدی
که در صدف امان تر است
ز بین جمع دختران
محجبه اشان برتر است
خدای تبارک و تعالی
نیز داده دستور
که رعایت کنید حجاب
در سوره مبارکه نور
آری آری سفارش شده
به کرات در سوره نور
که از بی حجابی ها
بگردند همگی دور
در اسلام حجب و حیا
از همه چیز بهتر است
در نظرم دختر چادری
واقعاً تاج سر است
دعای دختر چادری
چه زود مستجاب می شود
در حق خویش لطف کرده
آنکه با حجاب می شود
بهر قربة الی الله
حجاب بهترین راه است
خدواند نسبت به همه کار ها
خبیر و آگاه است
با حجب و حیا
سعادتمند و رستگار می شویم
نزدیک تر از همیشه
ما به پروردگار می شویم
زین سبب
من دوست دارم حجاب را
چادر این پوشش
کامل و ناب را
/راه سعادت/
✅ برگزیده مسابقه اول ⬇️
#عکس_حجاب
دختر خانم گلم فاطمه هرسیج ثانی از چالوس
۰۹۳۰ ... ۴۰۰۷
دختر خانم گلم زهرا شیری از قم
۰۹۳۹ .... ۲۷۳۱
✅ برگزیده مسابقه دوم ⬇️
#داستان_کوتاه
سرکار خانم احمدیان از مشهد
۰۹۳۵ .... ۸۳۰۶
✅ برگزیده مسابقه سوم ⬇️
#سئوال_ورزشی
سرکار خانم احمدیان از مشهد
۰۹۳۵ .... ۸۳۰۶
✅ برگزیده مسابقه چهارم ⬇️
#کلیپ_حجاب
سرکار خانم حسنی صدیق از تهران
۰۹۱۲ ... ۸۲۶۴
سرکار خانم عابدی استاد از مشهد
۰۹۱۵ ... ۴۹۹۷
✅ برگزیده مسابقه پنجم ⬇️
#تحلیل_حجاب
سرکار خانم رحیمی از مشهد
۰۹۰۲ ...... ۹۲۰۷
✅ شرکت کننده افتخاری ⬇️
#شعر_نو
سرکار خانم زهرا آزادی شیری از شیراز
۰۹۱۷ ...... ۰۱۹۵
@saadatway
موسسه راه سعادت
/راه سعادت/ #جمعه_های_جهادی سلام جهادی #ساخت_مسجد 😷 با رعایت پروتکل های بهداشتی ⏰ زمان : روز جم
/راه سعادت/
📢 #گزارش_تصویری
#جمعه_های_جهادی
۱۳۹۹/۵/۳
اگه این جمعه توفیق نشد شمام تشریف بیارین خدمت جهادی ، ما به نیت شخص شما هم خدمت کردیم در ساخت #مسجد_حضرت_زهرا علیها السلام روستای بش ساروق
جهت دیدن تصاویر بفرمائید تو 👇
@saadatway