یه روز جمعه باهم رفتیم قم.🕊
🕊
جلو ضریح بهم گفت احمد آدم باید زرنگ
باشه،مااز تهران اومدیم زیارت.باید یه
هدیه🎁 بگیریم.گفتم چی میخوای؟
گفت شهادت!🕊
سالروز شهادتت مبارک 🌷
☘🌼🕊45🕊🌼☘
http://eitaa.com/joinchat/1940389899Ccfe69b9c58
تا دلــــم غافل زِ آقا میشود
پای من سوی گـــنه وا میشود
تا مرا نفســــم به ذلت میکشد
مهـــــدی زهرا خجالت میکشد
کار من تنها دل آزردن شـــــده
کــار مهدی خون دل خوردن شده
روز وشب گویم به خود با واهمه
من چه کردم با عزیـــــــز فاطمه؟
به رسم عاشقی صبحمون رو با سلام بر پدر مهربانمون آغاز میکنیم
💚 السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اَباصالحَ المَهدی یا خَلیفةَالرَّحمنُ و یا شَریکَ الْقُرآن
اَیُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مولای الامان الامان
http://eitaa.com/joinchat/1940389899Ccfe69b9c58
شهادٺـــــ
یعنے
مٺفاوٺـــــ بہ آخر رسیدن
وگرنہ مرگ
پایان همہ قصہ هاسٺـــــ ....
شهید مدافع حرم
🌷عباس دانشگر🌷
#شهید_دهه_هفتادی
#جوان_مومن_انقلابی
☘🌼🕊49🕊🌼☘
http://eitaa.com/joinchat/1940389899Ccfe69b9c58
چنان گنجشک میسایم سرم را روی ایوانت
که تایک لحظه بالم حس کند گرمایِ دستانت
#طُ خورشیدی واین گنجشک کوچک از #طُ میخواهد
تمام عمر خودرا سرکند درکنج ایوانت
❤️
رضا جانم🌷
http://eitaa.com/joinchat/1940389899Ccfe69b9c58
#گذری_بر_سیره_شهید
بخشندگی و سخاوت شهید
محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت
محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود.
🌷شهیدی که بازبان روزه به شهادت رسید.
راوی:دوست شهید
#شهید_محمد_حسین_عطری ❤️
http://eitaa.com/joinchat/1940389899Ccfe69b9c58
⚘﷽⚘ #سلام_بر_ابراهیم
ابراهيم را در محل همه ميشناختند
هر كسی با اولين برخورد عاشق مرام و رفتارش ميشد ...
هميشه خانه ابراهيم پُر از رفقا بود
بچههايی كه از جبهه می آمدند قبل از اينكه به خانه خودشان بروند به ابراهيم سر ميزدند ...
يك روز صبح امام جماعتِ مسجدِ محمديه (شـهدا) نيامده بود مردم به اصرار ، ابراهيم را فرستادند جلو و پشت سر او نمـاز خواندند ... وقتی حاج آقا مطلع شد خيلی خوشحال شد و گفت: بنده هم اگر بودم افتخار ميكردم كه پشت سر آقای هادی نماز بخوانم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
http://eitaa.com/joinchat/1940389899Ccfe69b9c58
+📚
چقدر قشنگ #علامہ_حسن_زادهٔ_آملے گفته:
براے #سنگ و #گِل
#جان و #دل را از دست ندهید...👌🏻🌱
__💚💚
💞 سنگر عشق
http://eitaa.com/joinchat/1940389899Ccfe69b9c58