سه ماه در هتلی در اهواز زندگی کردیم، دریک اتاق، باردار هم بودم.
روزی همسرم آمد و یکراست به حمام رفت، لباسهایش را درآورد . عجله داشت ، لباسهای دیگری پوشید و رفت. گفت اصلا به این لباسها دست نزن تا برگردم.
وقتی رفت با خودم گفتم لباسهایش کثیف است شاید فردا لازمش شود . از طرفی شاید دوباره مجروح شده و نمی خواهد من بدانم.
لباسها را وارسی کردم و ریختم داخل وان، وقتی آب گرم را باز کردم بخار بلند شد.
بوی عجیبی بلند شد و دست و صورتم می سوخت ، حلق و گلویم نیز بشدت میسوخت.
متوجه قضیه نشدم وقتی لباسها را روی بند پهن کردم و برگشتم اتاق از حال رفتم.
خانم های اتاقهای مجاور بخاطر استنشاق بوی خردل از اتاق ما آمدند و اسفند دود کردند و به من آب قند دادند.
شوهرم وقتی برگشت خیلی ناراحت شد و گفت چرا بهشان دست زدی؟ لباسها آلوده بودندو باید سوزانده میشد.
بعدها زایمان زودرس کردم و پسرم مشکل رشد داشت.
#زنان_در_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1