eitaa logo
❀' سَبڪ‌ِشُھَכآ '❀
1.9هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
141 فایل
•|به‌نامِ‌‌او|• «به فکرِ مثلِ شهدا مُردن نباش به فکرِ مثلِ شهدا زندگی کردن باش.» شهید‌ابراهیم‌هادی کپی❗️حلالت رفیق ولی برای شهادتمون دعا کن😊 شروع‌ما←¹⁰مهر¹⁴۰¹🍃 شروط🌸↓ @sabke_shohadaa_short کانال‌محفل‌هامون🌱↓ @mahfe_l کانال‌خدمات🌿↓ @ww0403
مشاهده در ایتا
دانلود
•~🌿🌸~• روزهای جمعه می گفت: امروز می خوام یه کار خیر برات انجام بدم. هم برای شما، هم برای خدا. وضو می‌گرفت و می رفت توی آشپزخانه. هر چه می‌گفتم: نکنید این کار رو، من ناراحت می‌شم، باعث شرمندگیمه. گوش نمی‌کرد. در را می بست و آشپزخانه را می شست. ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• (ع) سینه زدی، ▫️رو به روی خدا بلندش ڪردی و ▫️ذڪر خالقتو گفتی، گـنـاه نـڪــــن🚫 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• مرخصي كه مي آمد، حنا درست مي كرد و مي آمد سراغم، مي گفت «خانوم جون، مي خواي دست و پات رو حنا بذارم؟» مي گفتم «نه.» مي گفت «چرا؟» دست و پام را حنا مي گذاشت، مي گفت «دست و پات قشنگ مي شه.» ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• 📍کم نبوده اند کسانی که از این دنیا و در نامه اعمالشان این ثبت شده بود که: «می‌خواست آدم خوبی باشد» 🍀 اما برای خوب شدن حرکتی کرد.. نه سرعتی داشت.. نه سبقتی..🍂 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• باز هم انگشترش را بخشيده بود! پرسيدم: اين يكي را به كي دادي؟ جواب داد: انگشتر طلا دستش بود. نمي دانست حرام است. از دستش درآوردم. انگشتر خودم را دستش كردم! ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• تقلـب ‌فقط ‌یڪ‌ جـا جایزه! اون‌ هـم ‌سر ‌امتحـاناٺ‌ خُـدا بایـد ‌سرتو ‌بگیـرۍ ‌بـالا، از‌ روۍِ‌ برگہ‌ شهدا‌ تـقلب ‌ڪنـے،،،🙃♥️ 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• منو بیش تر دوست داری یا خدا رو؟ مادر گفت « خب معلومه، خدارو. » امام حسین رو بیش تر دوست داری یا خدارو؟ امام حسین رو هم براخدا می خوام. پس راضی هستی که من شهید بشم؟! فدای امام حسین بشم! ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• ، چه پروفسور باشیم، چہ‌ معلم، چه رئیس ‌جمهور، اگہ ‌به ‌امام ‌زمان اتصال‌ نداشتہ‌ باشیم ,,,جاهلیم ! چقدر متصلیم؟ (: 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• ✾ هی می رفت و می آمد، برای رفتن به خانه دو دل بود. ↫ یادش رفته بود نان بگیرد. ✾ بهش گفتم « سهمیه ی امروز یه دونه نان و ماسته. همینو بردار و برو. » ❉ گفت «اینو دادن این جا بخورم، نمی دونم خانمم می تونه بخوره یا نه؟» ✾ گفتم « این سهم توست. می تونی دور بریزی، یا بخوری. » یکی دو باری رفت وآمد. ↫ آخر هم نان و ماست را گذاشت و رفت. 🕊 ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• یادمون‌ باشہ ‌یروزے هممون‌ باید‌ بہ‌ این‌ سوال‌ جوابـــــ بدیم ''جوونیتـــــ چجورے گذشتـــــ؟!…!🚶🏻‍♀💔 حواستـــــ باشه رفیق.. 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• ❁ خانه مان کوچک بود؛ ↫ گاهی صدايمان می‌رفت طبقه پايين. ❁ يک روز همسايه پايينی به من گفت: ↫ به خدا اين قدر دلم می‌خواد ↫ يه روز که آقا مهدی مياد خونه، لای در خونه‌تون باز باشه، ❁ من ببينم شما دو تا زن و شوهر به هم ديگه چی می‌گيد، ↫ که اين قدر می‌خنديد؟ ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• وضوميگيری، امادرهمين‌حال‌اسراف‌ميکنی، نمازمی‌خوانی امابابرادرت‌قطع‌رابطه‌می‌کنی، روزه‌ميگيری‌ اماغيبت‌هم‌ميکنی، صدقه‌ميدهی امامنت‌ميگذاری، برپيامبروآلش‌صلوات‌میفرستی امابدخلقی‌ميکنی، دست‌نگه‌دارباباجان!🖐 ثواب‌هايت‌رادرکيسه‌یِ‌سوراخ‌نريز..! |آیت‌الله مجتهدی تهرانی| 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• مادرش بستری بود. همین که آمد توی اتاق، از همه خواست بیرون بروند حتی برادر و خواهر هاش. وقتی با مادرش تنها شد، پتو را کنار زد. دستش را می کشید روی پاهای خسته مادر. حالا که صورتش را گذاشته بود کف پای مادر، اشک های چشمش پای مادر را شستشو می داد. همیشه می‌گفت: «به خودت عادت بده بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد کنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد». ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• : +التمـاس ‌دعـا واقعا ‌برای‌ طرف‌ دعا‌ ڪݩید،🌿•° نگید‌ محتاجیم ‌به ‌دعا ‌و ‌ڪلا‌ یادتون ‌بره |: می دونید‌ کہ↓ واسه ‌هر ڪۍ دعای ‌خیر‌ ڪنید یه‌ فرشتہ‌ تویے آسمون ‌هست کہ‌ چند برابر همون‌ دعا رو برای ‌خودتون‌ می ڪنہ 🌱🕊 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• وارد غذاخوری شدم، دیرم شده بود و صف غذا طولانی. دنبال آشنایی می‌گشتم که بتوانم سریعتر غذا بگیرم! نزدیک شدم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت! بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم. این لحظه‌ای بود که به او سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگی‌ام تغییر کرد... 🕊 ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• : فکر کن‌ سوار ‌بنز ‌شدے،⛓️ چجور ‌حواست ‌به ‌نیسان ‌آبـے ها ‌هست ‌که ‌نزنن ‌بهت ؟!🥲 یا‌ تو‌ نزنـے بهشون؛ همونجور‌ مواظب ‌دلت ‌باش 🙂✋🏼 ‌‌ 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• سال تحویل دور هم بودیم. علی به همه عیدی داد غیر از من. گفت: «بیا بالا توی اتاق خودمون». یه قابلمه دستش گرفت و گفت: «من می‌زنم روی قابلمه تو از روی صداش بگرد و هدیه‌ات رو پیدا کن». گذاشته بود توی جیب لباس فرمش. یه شیشه عطر بود و یه دستبند. این قدر برام لذت بخش بود که تا حالا یادم مونده. 🕊 ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• کمربندها رو محکم‌تر ببنديد ؛ هرچه به نوک قلّه نزديک‌تر می‌شيم؛ هوا کمتر مي‌شه... و امتحان‌ها سخت‌تر💔! هرچه به رؤيت امام زمان "عج" نزديک‌تر می‌شيم؛ افتادن‌ها سنگين‌تر ميشه! قلب‌هامون رو زودتر تعمير کنيم وگرنه... شايد تا دمِ خيمه برسيم، اما داخل راهمون ندن.. عجله کن رفيق برادر! خواهر! جا نمونی‌ها!! 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• ❉ علی اصغر را با پای مجروح جلوی خانه شان پیاده کردیم، فردا رفتیم بهش سر بزنیم، وقتی وارد خانه شدیم مادر اصغر ججلوآمد و بی مقدمه گفت : آقا سید شما یه چیزی بگو، دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه . صبح که پدرش می خواسته بره مسجد اصغر رو دیده. ❉ از علی اصغر این کارها بعید نبود . ↫ احترام عجیبی به پدر و مادرش می گذاشت . ✸ ادب بالاترین شاخصه او بود . •شهید علی اصغر ارسنجانی🕊• ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• مردم‌آزار میدونے ‌کیه؟! اونے ‌که ↯ با گناهاش نمیزاره🚫 بقیه ‌زودتر امام‌زمانشون رو ببینن|•• 🖐🏻 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• ✯ یک روز صیاد از من پرسید: «میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟» گفتم: «اکثرا در نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرکت می کنند، ولی تعداد در نماز صبح کم است.» ایشان گفت: «اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند.» ✯ صبح همه در حسینیه حاضر شدند و صیاد بلند شد و گفت: «برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما را به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید!» این کار خیلی حاضران را تحت تاثیر قرار داد. 🕊 ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• اندکی‌ تفڪر💭 یک لحظہ‌ بایسـت به نفست ‌بگو: اگه ‌یک ‌بار‌ دیگه وسوسم‌ کنے شکایتت ‌رو ‌به امام ‌زمان ‌می کنم 💔 حـالا اگـر توانستے‌ حُـرمـت ‌آقا رو بشکنے برو گناه‌کن✋😔 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• عروس و داماد سر سفره عقد نشسته بودند مهمانها همه جمع بودند اما صادق از سر سفره بلند شد همه با تعجب به صادق نگاه کردند نگاه ها پر از سوال! و جواب صادق این بود مگر صدای اذان را نمی‌شنوید؟ اول نماز.... 🕊 شهیدی که می‌توانست خودش را نجات دهد اما ترجیح داد خودش فدا بشود که بقیه نجات پیدا کنند ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• تقلـب ‌فقط ‌یڪ‌ جـا جایزه! اون‌ هـم ‌سر ‌امتحـاناٺ‌ خُـدا بایـد ‌سرتو ‌بگیـرۍ ‌بـالا، از‌ روۍِ‌ برگہ‌ شهدا‌ تـقلب ‌ڪنـے،،،🙃♥️ 💥 ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕
•~🌿🌸~• ❁ يك روز ابراهيم را در وضعيتي ديدم که خيلي تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روي دوشـش بود. جلوي يک مغازه، کارتن ها را روي زمين گذاشت. جلو رفتم، سلام کردم و گفتم: آقا ابرام براي شما زشته،اين کار باربرهاست نه کار شما! ❁ نگاهي به من کرد و گفت: ↫ کار که عيب نيست، بيکاري عيبه... ↫ اين کار براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچي نيستم... ↫ جلوي غرورم رو ميگيره! ❁ گفتم: اگه کســي شــما رو اينطور ببينه خوب نيســت، تو ورزشكاري و... خيليها شما رو میشناسند. ابراهيــم خنديد و گفت: اي بابا، 【هميشــه كاری كن كه اگه خدا تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم】 ♥️ ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪ @mazhabijdn🍂⃟💕