نحوه به جبهه رفتن محمدرضا این گونه توضیح میدهد: محمدرضا متولد ۱۳۴۵ و فرزند بزرگ خانواده بود که در سن ۱۶ سالگی با رضایت کامل پدر و مادر به جبهه رفت و در بار دوم حضور خود در جبهه برای دفاع از وطن به مقام والای شهادت نائل شد. محمدرضا در دوره دبیرستان تحصیل میکرد و جزو درسخوانها و از انسانهای بسیار مظلوم بود. ما هفت هشت برادر بودیم که خیلی فضول و پر سروصدا بودیم و در محله یوسفی اهواز زندگی میکردیم. وقتی محمدرضا شهید شد کسی نمیدانست فرزند خانواده آلمبارک است. وقتی به درجه شهادت نائل شد، دوستان و همسایهها میپرسیدند که مهدی (برادر بزرگتر من) یا محمد (خود من) شهید شده است؟ که وقتی عکس شهید را دیدند باورشان نمیشد که این شهید متعلق به خانواده ما باشد.
🌸شهادت در سال ۶۱ و عملیات محرم
آلمبارک ادامه میدهد: محمدرضا متولد ۲۸ صفر است که در سال ۶۱ و در عملیات محرم و شب اربعین شهید شد. آن زمان من عضو پایگاه بسیج آیتالله شفیعی بودم و محمدرضا نیز عضو گردان کربلای همین پایگاه بود.
اما هفت سال بعد …
هفت سال بعد از شهادت محمدرضا، از بنياد شهيد تماس گرفتند و گفتند: آقاي آل مبارك دل داري؟ آن زمان پسر دوم من شيخ مهدي، به دليل جراحات شديدي كه قبلا در دوران جنگ پيدا كرده بود و چند روز قبل از آن هم تصادف كرده بود شرايط جسمي مناسبي نداشت وقتي اين را گفت، من براي لحظه اي تصور كردم براي شيخ مهدي اتفاقي افتاده است، گفتم: مگر مهدي شهيد شده؟ گفت: نه خدا نكنه. حقيقت اين است كه بچه ها در جبهه به منطقه شرهاني رفتند، سر محمدرضا را پيدا كردند و آوردند. زماني كه سر را به دست من دادند احساس كردم زمين زير پايم خالي شده است.
پدرسر را می آورد با خودش خانه و می گذارد توی کمد. وقتی دارد سر را می گذارد توی کمد، دستهایش می لرزد.
رمق و حس و حالی ندارد و سر پسر ، دو ماه می ماند توی کمد.
دو ماه. و حاج حسین بدون اینکه حتی یکی از چهار پسر طلبه اش را خبر کند ، یک روز سر را از توی کمد بر می دارد و با بچه های سپاه می برد بهشت آباد.
بچه های سپاه دور قبر حلقه می زنند. قبر را شروع می کنند به کندن. به سنگ لحد که می رسند، قیامت می شود کنار قبر. پاسدارها بدجور بر سر و سینه می زنند. کل خاک ها را بر سر و رویشان می ریزند.
حاج حسین می رود توی قبر و بالای سر محمد را می کند. سر را می گذارد توی لحد. اما بوی عطر مستش می کند . همان عطری را که روز تشییع پاشیده است روی پیکر محمد رضا.
بعد از 7 سال هنوز محمدرضایش بوی عطر می دهد.
پاره های خورشید دیگر تکمیل شده است و حاج حسین دهان را می برد سمت لحد و می گوید : «محمدرضاجان! بابا! نگران نباشی ها! امام حسین هم سر نداشت »
اینجا هم حاج حسین ، جدا نمی شود از کربلا. از عشقی که هستی اش را فرا گرفته است وحاج حسین حکایت رجعت سر را دو سال بعد برای فرزندانش اقرار می کند.
#تب_ناتمام🌱
[روایتی عاشقانه از یک مادر که برای حفظ فرزندش دست به هر کاری میزند]
تب ناتمام» روایتی مادرانه از #عشقی است که ۱۷سال،شهلا منزوی، مادر جانباز شهید حسین دخانچی بردوش کشیدهاست. خطوط این کتاب به قلم زهرا حسینی مهرآبادی نوشتاری از خاطرات روزهای کودکی، یادگاریهای میدان رزم و نقشی از صبر و سرفرازی مجاهد دفاع مقدس است که سال ۱۳۶۷ در عملیات بدر قطع نخاع و در سال۱۳۸۱ مسافر آسمان شد.
سلام امیدوارم عالتون خوب باشه🙂انشالله امشب محفل داریم اگر یادتون باشه راجب گناه های زبان صحبت کردیم انشالله امشب بازش میکنیم .یادتون نره♥️
و ما همانیم که از ناامیدی "امید" میسازد
و از دردها پیله🍻
#انگیزه🤍
--------•|🌈🍀|•-------
@sabkeshohadaa
♥️بِسمِاللهالرَحمٰنِالرَحیم♥️
باعنایتمولاامامزمان(عج)محفلامروز روآغازمیکنیم.
با موضوع؟! غیبت نکردن ❗️
غیبت کردن به معنی گفتن بدیهای یک فرد در جمعی که او در آن حضور ندارد به کار میرود. اصطلاح دیگری که معادل این معنای غیبت است، پشت سر کسی بدگویی کردن یا پشت سر کسی حرف زدن است.
سوالی که ممکنه برای خیلی ها بیش بیاد اینکه ما غیبت کردیم بدش چی؟؟؟ اگر در مورد شخصی غیبت کرده باشیم، آیا میتوان با اهدای ثواب اعمال مستحبی و واجب، گناه آن را جبران کنیم؟
اهدای ثواب اعمال کافی نیست؛ بلکه اگر زنده است و طلب حلالیت از او ممکن هست و مفسده ندارد، باید از او حلالیت بطلبید و اگر در قید حیات نیست یا طلب حلالیت از او امکان ندارد، برایش استغفار کنید.