#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_چهل
دستی از پشت دور گردنم حلقه شد و صدای خاله گیتی توی گوشم نشست :
_ پ ن پ من تنبل بودم و همش مثل خرس خواب بودم اصلا شما نبودی
جیغی از شادی کشیدم و گیتی رو بغل کردم :
_ وای گیتی جوووووون کی اومدی ؟
_ گیتی : صبح اومدم خانم خرسه
_ وای پس چرا منو رو بیدار نکردی ؟؟؟ واسا بینم تو چرا با عزیز نیومدی ؟
_ معلوم نیست نابغه برای اینکه شیفت بودم بیمارستان
_ وااااا شیفت دو روز آخه
_ نخیر خانم جای یکی از دوستان بودم
_ واقعا که منو به دوستت فروختی ؟
_ اولا ولم کن دیگه له شدم ، دوم اینکه این چه حرفیه؟ میدونی که چقدر برام عزیزی
_ اوخ اینقدر از دیدنت خوشحال شدم که نمیدونم دارم چکار میکنم
همه خندیدن و مشغول خوردن صبحانه شدیم . نگاهم روی گیتی نشست :
گیتی تنها خاله من و متخصص زنان بود با مشغله کاری بسیار زیاد به همین خاطر خیلی کم پیش میومد که ببینمش
گیتی سی سال و مجرده البته بهتره بگم عاشق مجرد گویا گیتی وقتی دانشجو بوده عاشق همکلاسی خودش میشه و اون عاشق کس دیگه ای و اینطور میشه گیتی عزیز بعد از این شکست عشقی تصمیم میگیره هرگز ازدواج نکنه و تمام تلاش مامان و عزیز برای راضی کردنش به ازدواج با شکست مواجه میشه و الان به همراه عزیز که بخاطر بیماری قلبیش مجبوره توی باغ لواسان زندگی کنه زندگی میکنه
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_چهلویک
با صدای گیتی به خودم اومدم:
چیه بابا؟تمومشدم خوشگل ندیدی اینطوری زل زدی به من؟
اوه چه خودشم تحویل میگیره تو فکر بودم بابا
مامان:دریا جان بهتره به جای زبون درازی صبحانت رو تموم کنی مگه دانشگاه نمیری شما ؟
با دست به پیشونیم زدم:
وااای اصللللا یادم رفت چقدر گیجم من
گیتی: حالا بگو ببینم با این گیجی چطور میخوای دکتر بشی ؟بیچاره مریضا
از حرص جیغی کشیدم و قندی طرفش پرتاب کردم:
دلشونم بخواد من به این نازی
عزیز:گیتی ول کن بچهم رو دیرش میشه
گیتا:وا مامان از کی تا حالا این خرس گنده بچه اس
بعدشم خودش قش قش خندید
با عجله به اتاقم رفتم تا آماده بشم
دستم سمت مانتوی صورتی جیغم که حسابی هم کوتاه بود رفت اما یاد عهد دیشبم افتادم :
پوووف نه دریا قرار شد رعایت کنی تو میتونی
مانتوی مشکی که تا روی زانوم بود به همراه شلوار طوسی رنگ و مقنعه همرنگ شلوارم پوشیدم موهای همیشه افشانم رو محکم بالا بستم و مقنعه رو جوری تنظیم کردم که مقدار کمی از موهام بیرون باشه آرایش جیغ همیشگی رو بیخیال شدم و به جاش یه مداد داخل چشام کشیدم با یه رژ مات
هووووممم بدم نشدم انگاری خانمتر شدم بزن بریم پیش به سوی امیر علی بیچاره
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
۲۰ بهمن ۱۴۰۱